وامِ نَمُردن!
- شناسه: 11146
- شنبه 30 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۵ | فرهنگی
آفتاب یزد - یوسف خاکیان: «تو این چند سالی که درگیر درمان هستم، حداقل میزان استفاده از سیستم درمان ایران رو به 2 دلیل داشتم: 1- سیستم وقت دهی آنقدر طولانی بود که متاسفانه این زمان باعث پیشرفت بیماری میشه. 2- نبود داروی موثر در مدت سه سال، سه تا عمل داشتم. آذرماه سال گذشته آخرین عمل رو انجام دادم و باز هم مجبور شدم تجهیزات را با هزینه ی شخصی در بیمارستانی که دکترم انتخاب کرد انجام بدم. دیگه داره نزدیک به شش ماه میشه که قرار بوده حدود پنجاه درصد هزینههای مورد تایید توسط بیمه تامین اجتماعی و بیمه تکمیلی پرداخت بشه. ارزش پول ملی نصف شده و مردم برای درمان خودشون میرن وام میگیرن، بابا انصاف داشته باشید، رحم داشته باشین، مریضی بده، مریض داری سخته، به مردم رحم کنید، اینا دشمن شما نیستن، میگفتید ولی نعمت شما هستن.» آنچه خواندید متن یکی از پستهای مارال فرجاد بازیگر سینما و تلویزیون میباشد که در صفحه شخصی خود منتشر کرده است. بازیگری که حالا دیگر همه ما میدانیم که در طول این سالها با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرده و مانند خیلی از مبتلایان به این بیماری با آن جنگیده و دوران سخت درمان را پشت سر گذاشته است. پر واضح است که انسان موجود بسیار ضعیفی است و تاریخ نشان داده که چه میزان بیماری و مرگ و میر در طول قرنهای متمادی گریبان آدمی را گرفته و او و بستگانش را آزار و اذیت کرده است، این یعنی مصیبت مبتلا شدن به بیماری و داغ از دنیا رفتن فقط مختص یک نفر نیست و تمام انسانها را شامل میشود، یعنی هم منی که این متن را نوشتهام و هم شمایی که این متن را میخوانید و هم بقیه مردم از این مسائل راه گریزی ندارند،ای بسا که فردا روز، نگارنده این خطوط خودش به بیماری صعب العلاج سرطان مبتلا شود و مجبور باشد که ماجراهایی که مارال فرجاد در طول این سالها از سر گذرانده را از سر بگذراند. کسی چه میداند شاید هم مغلوب این بیماری بشوم و جان به جان آفرین تسلیم کنم. با این تفسیر باید دانست پستی که مارال فرجاد در صفحه شخصیاش منتشر کرده، میتواند حرف همه مردم ایران باشد، مردمی که حق زندگی دارند و باید روزهای خوشیها را در طول این زندگی سپری کنند و حتی اگر بیماری خاصی گریبانشان را گرفت، باید با طیب خاطر و خیالی آسوده مراحل درمان بیماری خود را سپری کنند، چون خود بیماری و گرفتاریهایی که برای جسم آدمی به وجود میآورد برای زجر کشیدن و اذیت شدن کافی ست و دیگر نیازی نیست که فکر و روح آدمی هم درگیر مشکلاتی که آن بیماری برای یک نفر به وجود میآورد، باشد، اما آیا در واقعیت چنین است؟ یعنی وقتی یک نفر در یک خانواده بیمار میشود فقط درد آن بیماری او را آزار میدهد و خانوادهاش به خاطر اینکه او درد میکشد، غصه میخورند یا مسائل دیگری هم وجود دارد؟ تجربه نشان داده که درد بیمار و غصهای که خانوادهاش میخورند فقط یک بخش کوچک از ماجراست و مسائل دیگری هم وجود دارد که بیمار و خانوادهاش را رنج میدهد، شاید بتوان گفت مهمترین مسئله در اینگونه موارد، موضوع پول است، یعنی تو باید پول زیادی داشته باشی تا به وسیله آن بتوانی خود را به مرحلهای برسانی که بزرگترین مشکلت درد کشیدن بیمارت و غصه خوردن خانواده ات بابت آن بیماری باشد، این یعنی وقتی کسی به بیماری (از هر نوعش «حتی یک سرماخوردگی ساده») مبتلا میشود، پیش از آنکه درد آن بیماری کار اصلیاش را شروع کند و مشغول آزار و اذیت آن بیمار و خانوادهاش بشود، مسائل مالی دست به کار میشوند و روی مخ بیمار و خانوادهاش رژه میروند و آنقدر
این کار را انجام میدهند تا پوست آن بیمار و خانوادهاش را
قلفتی بِکَنَند. این همان موضوعی است که مارال فرجاد به آن اشاره میکند، موضوع مهم پول. پر واضح است که هیچکسی برای آدمی مجانی کاری انجام نمیدهد و تو باید برای دریافت هر خدمتی پول بدهی، اما این پول دادن در شرایطی است که تو به عنوان یک بیمار از امکانات بیمه برخوردار نباشی، در آن صورت پزشک و کادر درمانی که در بیمارستان حضور دارند باید برای درمان بیماری ات از تو پول بگیرند (البته پولی که معقول باشد نه نامعقول) بالاخره آنها هم زحمت میکشند، آنها هم خرج و مخارجی دارند که باید از عهده تامینشان بر بیایند. اما وقتی یک بیمار از امکانی تحت عنوان «بیمه» برخوردار است، آیا باید باز هم برای درمان بیماریاش پول بدهد؟ همانطور که میدانید اکثر مردم ایران تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی هستند، بیمه تامین اجتماعی یعنی بخشی از درآمد هر فردی در طول ماه از حقوق او کسر میشود تا اگر احیانا خود و خانوادهاش گرفتار بیماری شدند، بتوانند به صورت رایگان و یا با صرف کمترین هزینه مراحل درمان بیماری خودشان را پی بگیرند، جدا از این پول که خانوادهها بابت بیمه شدن خود میپردازند، بیمههای دیگری مانند بیمه تکمیلی، بیمه طلایی و... هم وجود دارند که هر خانوادهای بابت هر کدام از آنها مجبور است پول جداگانهای را پرداخت کند تا در زمان درمان، خیالش از بابت هزینههای بیماری راحت باشد. حال از شما میپرسیم؛ اگر خدای نکرده یکی از اعضای خانواده شما در بستر بیماری قرار بگیرد و شما هم از بیمههای تامین اجتماعی و تکمیلی و حتی طلایی برخوردار باشید، خیالتان از بابت هزینههای بیماری آسوده است یا اینکه قبل از آنکه درد بیماری کارش را با بیماری شما شروع کند درد بیپولی کارش را با شما شروع میکند؟ شما بخشی از حقوق هر ماهتان را بابت بیمه تامین اجتماعی و بیمههای دیگر پرداخت میکنید که در هنگام بیماری مشکلی نداشته باشید، اما وقتی یکی از اعضای خانواده تان بیمار شد باز هم مشکل دارید؛ اینطور نیست؟ میخواهید بیمارتان را پذیرش کنید شما را به صندوق ارجاع میدهند، برای بیمارتان آزمایش مینویسند؛ باید به صندوق مراجعه کنید، سونوگرافی مینویسند؛ باید بروید صندوق،ام آر آی؛ صندوق، سی تی اسکن؛ صندوق، بیمارتان باید بستری شود؛ بروید صندوق، بیمارتان باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد؛ بفرمایید صندوق، بیمارتان دارو نیاز دارد، این بار دیگر نروید صندوق، بروید ناصر خسرو پول خون پدرتان را از شما بگیرند به شما دارو بدهند، سرتان را درد نیاورم حتی برای اینکه یک آنژوکت ساده را به بیمارتان وصل کنند هم شما باید بروید صندوق. تازه اصل ماجرا مربوط به زمانی است که بیمار شما را از بیمارستان ترخیص میکنند، تازه آن زمان است که کار اصلی صندوق با جیب شما شروع میشود. حال بماند که کلی دوندگی کردهاید و حتی در ناصرخسرو هم داروی بیمارتان را پیدا نکرده اید، بماند که برخی از بیماران در برخی از بیمارستانها به دلیل اشتباهات پزشکی از دنیا میروند، بماند که برخی از بیمارستانها تخت خالی ندارند، بماند که برخی از بیمارستانها به خاطر درمان بیماریای که امروز به سراغ بیمار شما آمده و امانش را بریده است، برای سه تا شش ماه بعد وقت میدهند، دوندگیها و در صف ایستادنها و نوبت اینترنتی گرفتنها و به بیمار رسیدگی نکردنها و هزار مسئله دیگر بماند، در این آشفته بازار ما فقط میخواهیم بدانیم این وسط نقش بیمه تامین اجتماعی و تکمیلی چیست؟ مگر نه اینکه ما خود و خانواده مان را بیمه کردیم که در هنگام بیماری دغدغه پول درمان را نداشته باشیم، پس چرا در هنگام درمان بیماری همچنان دغدغه پول و مسائل مالی داریم؟ به چه دلیل مردم علیرغم داشتن بیمه باید پول دارویشان را هم خودشان بدهند؟ برای چه باید پول «گان» را خودشان بدهند؟ یک آمپول ساده، یک سرنگ ساده، یک آزمایش خون ساده که برای درمان یک بیماری کاملا ساده استفاده میشود باید بابتش پول داد؛ حال شما در نظر بگیرید مارال فرجاد و مارالهایی که گرفتار بیماری سرطان شدهاند چه هزینههای کمرشکنی را باید متحمل شوند؟ نگارنده همین چند روز پیش برای درمان درد سنگ کلیه به بیمارستان مراجعه کرد، از زمانی که وارد بیمارستان داخل شدم تا زمانی که از بیمارستان خارج شوم نزدیک به پانصد هزار تومان پول خرج شد، فقط برای یک آزمایش خون و یک سونوگرافی و چند قرص و آمپول ساده. وقتی برای درمان سنگ کلیه چنین پولی میگیرند، برای سرطان چقدر پول میگیرند؟ اندوهی که در نوشته مارال فرجاد وجود دارد بسیار عمیق است، خود درد سرطان و بهم ریختگی فکری و روانیای که در پی دارد یک طرف ماجراست، آنچه بیشتر آدمی را از پای درمی آورد هزینهای است که فرد بیمار و خانوادهاش باید پرداخت نمایند، میخواهیم درباره امید و ناامیدی بگوییم، مارال فرجاد یکی از افرادی است که بیماری سرطان را شکست داده، مثل خیلیهای دیگر، مسلما برای شکست چنین بیماری هولناکی باید امید فراوان داشته باشی و به خودت بگویی من میتوانم، اما حتی امیدوارترین آدمها هم وقتی پای پول و هزینه درمان به میان میآید وا میدهند؛ چرا که مسئله پول یک ماجرای درونی نیست که بشود با امیدواری از پسش برآمد، پول و تهیه آن یک ماجرای بیرونی است و با امیدواری نمیتوان از پسش برآمد، دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از بیماران که خیلی هم امیدوار هستند، نمیتوانند از پس هزینههای درمان برآیند و مجبور میشوند پای در مسیر مرگ بگذارند. از تورم و پایین آمدن ارزش پول ملی و به صفر رسیدن توان مالی خانوادهها دیگر چیزی نمیگوییم چرا که میدانیم فایدهای ندارد، ما فقط به صورت مسئولان محترم مینگریم و با همین نگاه عهد و پیمانی که زمانی با یکدیگر بستیم را به یادشان میآوریم و به آنان میگوییم: «قرارمان این نبود رفقا، قرار بود همه با هم و در کنار هم زندگی کنیم، قرار نبود ما فقط درد بکشیم و بمیریم و شما فقط زندگی کنید.»
انتهای پیام