امیر رضا زنده است
- شناسه: 11127
- شنبه 30 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۱
۳۱ اردیبهشت ماه، روز ملی اهدای عضو؛ روزحیات، روز زندگی و مرور شعر سعدی بزرگ * «بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار، دیگر عضوها را نماند قرار / توکز محنت دیگران بیغمی، نشاید که نامت نهند آدمی» *ومن به مفهوم این معانی، برای ترویج فرهنگ اهدای عضو وظیفه شد به دلنوشتهای، تسکین آلام دردمند او شوم، او یعنی *مراد*، پدری که عشق، ایثار و فداکاری به ما آموخت. معلمی که در گذری سخت از تاریخ عشق ورزید، آنجا که، باید خود مرد و به دیگران جان داد. تصمیمی در ظاهر و هم باطن دشوار! ناظر به بریدن نفسهای آخر فرزند دلبند! حیات به کودکانی هموطن.
*امیر رضا زنده است*.
قصهی یک تصادف دلخراش، حادثهای درپیچی خطرناک، از جادهای باریک، در مسیر پلی قدیمی، با چشم اندازی کور و آسفالتی سیاه سیاه، بین اندیمشک و حسینیه.
نمیدانم چه گویم! ؛ قاتلی زمینی؛ که سالهاست بیوقفه، مینی بوسها آدم از این دیار جان گرفته!
شرم باد آدمهایی که مکرر بر خونهای ریخته شده بر روی این خط سیاهی همهاش کج در این جغرافیای غریب قدم گذاشته و خاموش و بیمسئولیت، بدون کوچکترین چه و چون و چرا عبوری دارند؟!
و این بار در تقویمی شوم، تقویمی که جان امیررضای کوچولوی نازنین ومادر معلم و جانبازش «مژگان فرج روز شاد» را گرفت. امیررضای خونین چهره بیخبر از مرگ مادر، روی تخت شماره ۲ بیمارستان گلستان اهواز همه را در انتهای یک سال و آغاز سالی دیگر در ملالی سنگین فرو برد. پدرش معلم و مادرش همچنین. برای آن دو معلم که آنروز راهی کلاس درس و مشق بودند، اتفاقی ناگوار پیش آمد. مادر در دم جان سپرد و امیر رضای پسر، چند روزی بیش تاب توان ضربهی مغزی را نیاورد، در کما فرو رفت، لحظهها سنگین میرفتند، انتظار بازگشت به زندگی بیهوده بود، نبردی بین ماندن و رفتن در کالبد ظریف و نحیف کودک موج میزد؛ اما رفتن غالب آمد و هیچوقت چشم نگشود و در آغوش مادر جای گرفت.
پدرش در یک لحظهی سرنوشت ساز به توصیهی پزشکان تنًداد و فرم اهدای عضو فرزند را امضا کرد. بلی در پیچ وخمهای گذر زمان خیلی حوادث پیش میآیند که از حالت معمولی میگذرند. در معبر تاریخ رد پای بعضیها اینقدر به زیبایی میدرخشد که باید تا غبار غفلت و فراموشی آنها را نپوشانده جنبید و پی گرفت، ایام لبریز است از گفتهها، نکته ها، قلمها و قدمهایی که جان بخش بوده اند. قلمی که با نگارشش، جوهر شجاعت و شهامت در رگها جاری میشود، قدمی که به پاها امید میبخشد وبنیادها سامان میدهد را باید پاس داشت، امضا منشی انسانی رقم زد، اقدامی زیبا پروراند. این گام طنینی ماندگار در اذهان انداخت، حرکت همچنان میرود تا چشمه ساری در دل ها، آبشاری در کف ها، آفتابی در نگاهها و فرشتهای در پیراهنها ایجاد کند. آری *امیر رضا زنده است* تا فاطمه ضمدی در سید عباس شوش، محدثه ناهید از سعادت شهر فارس و امین اسماعیلی در شیراز از عضو گیرندگان زنده اند و هکذا اهل و اولاد آنها به تسلسل.
«مراد شهاوند» با اهدا اعضای بدن فرزندش به این سه هموطن، در فراسوی مرزهای تن، عشق ورزید، «جان داد و جانان» شد.
روز اهدای عضو است، اهدای زندگی و یادی از روانشاد امیر رضای «عضودهنده» عزیز بیجهت نیست.
یادش گرامی
انتهای پیام