زلزله چه پیامدهای روانی برای کودکان در پی دارد؟
- شناسه: 11007
- چهارشنبه 27 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۷ | گزارش
آفتاب یزد - نجمه حمزه نیا: زلزله یکی از مخربترین و خانمان سوزترین حوادث طبیعی است و خسارات روحی زلزله به مراتب بیشتر از خسارات مالی و جانی آن است. کودکان از آسیبپذیرترین اقشار در زمان زلزله هستند لذا به همین دلیل اگر مداخلات روانکاوی به سرعت و البته به شکل مستمر بر روی آنان انجام نشود، ممکن است تاثیرات بدی روی آینده و رفتار این افراد برجای بگذارد لذا با توجه به اهمیت موضوع آفتاب یزد در اینباره با دکتر حوریه پورحنیفه، روانشناس کودک به گفتگو نشسته است.
خانم دکتر پور حنیفه در ابتدا بگویید کودکان پس از وقوع زلزله دچار چه پیامدهایی از منظر روانشناختی خواهند شد؟
زلزله مثل هر حادثه و بلایای طبیعی دیگر وقتی که اتفاق میافتد پیامدهای زیادی را به همراه دارد. با توجه به اینکه حوادث و بلایای طبیعی مانند زلزله، غیرمنتظره هستند، افراد آسیب دیده را دچار بحرانهای جدی میکند. بحران به موقعیتی اطلاق میشود که افرادی که در آن موقعیت قرار دارند توانایی و امکان مدیریت آن موقعیت را ندارند یعنی شرایط خارج از کنترل طبیعی است. وقتی زلزله اتفاق میافتد افراد به یکباره در معرض آسیبهای جدی قرار میگیرند و براساس شدت زلزله ممکن است که خانه و مکان زندگی آنها دچار تخریب شود و عده زیادی از افراد زیر آوارها بمانند و جانشان را از دست بدهند و یا آسیبهای جدی به بدنشان وارد شود. از طرفی دیگر نیز افرادی که از زیر آوارها جان سالم به در بردهاند حال با توجه به بروز مشکلات جسمانی و روانی که برایشان ایجاد شده است نیازبه مراقبتهای پزشکی دارند و سایر نیازهای اولیه مانند غذا، مسکن و... نیز بر اثر بروز زلزله از بین رفته است و نیازمند حمایتهای قوی هستند کودکان نیز هم در صورت بروز زلزله آسیب بیشتری میبینند زیرا کودکان هنوز به آن مرحله از درک و شناخت نرسیدهاند که بتوانند این مسئله را در خود تجزیه و تحلیل کنند و بپذیرند و متوجه شوند که چه اتفاقی افتاده است. اولین چیزی که یک کودک در صورت بروز وقوع بلایای طبیعی مانند زلزله بعد از اینکه نجات پیدا میکند مشاهده میکند خانهای است که دیگر وجود ندارد و تبدیل به خرابهای شده است و بسیاری از آدمهایی را که میشناخته است را ممکن است که از دست داده باشد مانند خانواده، دوستان و نزدیکان و با توجه به قدرت شناختی که دارد قدرت تجزیه و تحلیل این مشکل برایش سخت خواهد بود بنابراین کودکان در معرض مشکلات جدیتری نسبت به سایر افراد قرار دارند. از طرفی دیگر نیز به کودکان نمیشود در این شرایط رسیدگی لازم را کرد زیرا افرادی که از زلزله جان سالم به در بردهاند و افرادی که به کمک آنها آمدهاند مشغول کمک به بازماندگان هستند و در حال نجات افرادی که زیر آوار مانده نیز یکی دیگر از مشکلات این افراد است و در حال تهیه مواد اولیه مانند خوراک، پوشاک و... برای بازماندگان هستند و از طرفی دیگر جمعآوری اجساد نیز کار مهم دیگر است که باید انجام دهند و بسیاری مشکلات دیگر مانند جلوگیری از شیوع بیماریهای عفونی و غیره که نمیتواند شرایطی را ایجاد کند که بتوانند این افراد به کودکان توجه لازم را داشته باشند. بخصوص در روزهای اول پس از وقوع زلزله کودکان به صورت ناخواسته بیشتر آسیب میبینند و مهمترین کار این است که کودکان را در یک مکان مشخصی جمع کنند و به نیازهای اولیه آنها مانند خوراک و پوشاک و... رسیدگی کنند. پس از وقوع زلزله برخی پیامدهای روانشناسی کوتاه مدت است و از لحظه وقوع زلزله تا چند روز و چند ماه ادامه دارند و برخی پیامدهای روانشناسی زلزله نیز طولانی مدت است و حتی میتواند تا بزرگسالی ادامه داشته باشد. از اولین پیامدهای کوتاه مدت زلزله بروز بهت و حیرت و ترس از اینکه چه اتفاقی ممکن است که بیفتد و پس از بیخانه شدن باید چکار کنیم و اینکه الان که خانوادهمان را از دست دادهایم چکار باید بکنیم و همه این مشکلات میتواند ترس زیادی را در کودک ایجاد میکند و شوک حاصل از این اتفاق، اولین پیامدش بروز ترس بیش از حد است که یک اضطراب بسیاری را به کودک وارد میشود. پس از بروز زلزله ممکن است تا مدتها این ترس و اضطراب در کودک مشاهده شود و کودک فکر کند که نکند مجدد نزدیکان دیگرش را از دست بدهد و ممکن است که در خواب بسیار با خود صحبت کند یا راه برود و کابوسهای شبانه ببیند که همراه با گریههای طولانی باشد و یا ممکن است که دچار بیخوابی و برخی دیگر از اختلالات خواب شوند و حتی ممکن است که یک صدای ناگهانی کوچک، کودک را دچار اضطراب کند و کودک در درون خود شبیهسازی کند که نکند مجدد زلزله میخواهد بیاید. اگر کودکی پس از زلزله دچار این نوع اضطراب شدید شود در صورتی که نتواند مسئله را برای خودش تجزیه و تحلیل کند دچار ترس و اضطراب بیش از حد خواهد شد و در نتیجه این کودک به نزدیکان خویش که از زلزله جان سالم به در بردهاند بسیار میچسبند و حتی حاضر نیستند که یک لحظه از آنها جدا شوند و این حرکت آنها برای اطرافیان آزاردهنده است. در برخی مواقع پس از زلزله به قدری ترس در کودک زیاد است که حتی وی اشتهایی به غذا خوردن ندارد و دچار اختلالات روانشناختی خواهد شد. علاوه بر این اختلالات که ممکن است کودک بر اثر وقوع زلزله به آن مبتلا شود برخی از اختلالات روانی و حرکتی است مانند بروز تیکهای عصبی و لکنت زبان و دیگر اینکه این کودکان ممکن است که دچار افسردگی، مشکل شب ادراری و... نیز شوند که شیوع بسیاری هم دارد. یک نکته جالب دیگر در مورد پیامدهای زلزله در کودکان این است که شدت ترسها تحولی به فوبیا است. به طور کلی کودکان یکسری ترسهای تحولی دارند که متناسب با رشد کودک است و به مرور زمان از بین میرود به طور مثال کودکان در سن سه تا شش سالگی از تنهایی میترسند که در صورت قرار گرفتن در شرایط زلزله این کودکان به این ترسهای تحولی واکنشهای شدیدی نشان میدهند و در طولانیمدت در کودک وجود خواهد داشت که به آن ترسهای مرضی میگویند که برای رفع این مشکل نیاز به مداخلات روانشناسی است. یکی دیگر از مشکلات دیگری کودکان پس از وقوع زلزله با آن دست به گریبان هستند، افت تحصیلی آنها است. متاسفانه اولین مشکلی درباره تحصیل کودکان مشاهده میشود از دست دادن محل تحصیل آنها است و شرایط ایجاد مکان تحصیلی جدید زمان و شرایط خاصی را میطلبد که این خود میتواند زمینه ساز افت تحصیلی کودک شود. عامل دیگر افت تحصیلی کودک این است که به دلیل ترس ایجاد شده در کودک به دلیل زلزله، کودک قدرت تمرکز کافی ندارد و مشکلات عصبی در وی بروز مییابد. به طور کلی باید گفت بحران غیر منتظره مانند زلزله باعث بروز اضطراب بیش ازحد میشودکه سبب بروز ترسهای مرضی خواهد شد که ممکن است خود را به صورت علایم جسمانی نشان دهد که علایم شایع آن بروز تهوع، سرگیجه، سردرد خواهد بود. غیر از موارد گفته شده از جمله پیامدهایی که ممکن است بر اثر زلزله برای کودک ایجاد شود، سوگواری است. در سوگواریهای معمولی معمولا اطرافیان کنار کودک هستند تا وی مراحل سوگواری را پشت سر بگذارد و کم کم به پذیرش فوت فرد از دست رفته برسند اما متاسفانه این نوع سوگواری در صورت بروز حوادث غیر منتظره مانند زلزله کمتر مشاهده میشود زیرا اغلب افراد عزیز خود را از دست دادهاند و کسی فرصت این را ندارد که به افراد سوگوار دلداری بدهد و از طرفی دیگر یک باور غلطی که در بین افراد در این شرایط وجود دارد این است که افراد میکنند به دلیل اینکه این اتفاق یک اتفاق جمعی است، بار منفی این اتفاق ناگوار و استرس و فشار روانی این موقعیت ناگوار بین افراد آسیب دیده تقسیم میشود بنابراین افراد بهتر میتوانند شرایط را تحمل کنند در حالی که اینگونه نیست و اتفاقا افراد به دلیل اینکه در این شرایط کمتر کسی وجود دارد که به آنها رسیدگی و همراهی کنند در آن سوگواری خودشان را تنها میبینند و این تنها ماندن در سوگواری آسیبها و پیامدهای بسیار زیادی میتواند برای آنها در پی داشته باشد و باعث ماندگاری این سوگواری در فرد و تبدیل آن به بیماریها و اختلالات روانی پایدارتر مثل افسردگی میشود که در کودکان شدیدتر است.
آسیبهای روانی ناشی از این حادثه در میان نوجوانان با چه علائمی همراه خواهد بود؟
نوجوانها همانند کودکان و حتی بیشتر از کودکان در معرض آسیبهای جدی از خطرات روانشناختی این مسئله هستند به این علت که ما از نوجوانها انتظار داریم که بیشتر درک کنند و بیشتر مسئله را بفهمند در حالیکه اینطور نیست؛ یک نوجوان علاوه براینکه هنوز آنقدر از دوره رشد و تکامل و تحول نرسیده است که بتواند خودش به تنهایی از خودش مراقبت کند و از طرف دیگر از لحاظ شناختی و فکری به درک کافی امور انتزاعی نایل نشده و در یک مرحله و بین بین کودکی و نوجوانی و یا به نوعی در یک دنیای برزخ قرار دارد. یک نوجوان کسی است که نه کودک است و نه بزرگسال؛ در واقع نوجوانی یک مرحلهای بین شروع و پایان کودکی است و پس از آن شروع جوانی، بنابراین نوجوانی مرحله گذر کودکی به جوانی است. نوجوان ممکن است ویژگیها و خصلتهایی از دوران کودکی درونش وجود داشته باشد و بر اساس آنها عمل و رفتار کند و یکسری ویژگیها و خصلتهای دوران جوانی را کم کم کسب میکند؛ بنابراین این فرد همچنان یک فرد جوان و بزرگسال نشده، مخصوصا در اوایل نوجوانی افراد ۱.۱۳ساله که به تازگی کودکی را پشت سر گذاشتند و وارد مرحله نوجوانی شدهاند این حالت میانه قرار گرفتن بسیار بیشتر است و بیشتر نوجوان تمایل به سمت کودکی دارد تا جوانی و بزرگسالی. ویژگیهای که دارند عمدتا ویژگیهایی شبیه کودکان و مقداری رشد یافتهتر و تحول یافتهتر است. به تازگی این افراد وارد دوره تفکر انتزاعی خواهند شد؛ نوجوانی که وارد این دوره میشود، به تازگی و کم کم یاد میگیرد که این مسائل را بررسی، تجزیه و تحلیل کند؛ او یاد میگیرد که نقد و قضاوت کند و به نتیجه برسد. اما به دلیل آنکه این نوع تفکر در نوجوان به تازگی درحال شکلگیری است، مسلما کاستیهای بسیاری که نیاز به تکمیل شدن و کامل شدن دارد تا به بلوغ برسد، برای این امر ما نیازمند زمان هستیم. یک نوجوان همانند یک فرد بزرگسال و جوان آنقدر قدرت تفکر انتزاعی قوی و کاملی ندارد که بتواند مسائل را مانند یک بزرگسال ببیند و شرایط و موقعیت را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد؛ تجزیه و
تحلیل کند و به قضاوت و نتیجه مناسب دست پیدا کند، او همانند کودک سردرگمیهای خاص خودش را دارد و به نوعی نمیداند چه اتفاقی رخ داده است. هنوز از نظر تفکر رشد کافی نداشته که بتواند این موضوعات را تحلیل کند و منتظر کسی که برای او این اتفاق را توضیح دهد. خطایی که بزرگسالان مرتکب میشوند این است که از نوجوان توقع دارند تا همانند یک فرد بزرگسال عمل کند؛ برای مثال مدام میگویند بچه که نیستی، این عبارات و جملات منفی و نادرستی است که به نوجوان گفته میشه و این دست عبارات و جملات این پیام را به نوجوان القا میکند که تو مهم نیستی، احساسات و هیجانات تو مهم نیست و دلیلی ندارد تا به آنها توجه شود و نوجوان این پیام را دریافت میکند که احساسات و هیجانات من نادیده گرفته شده و همین امر باعث سرخوردگی نوجوان و بروز رفتارهای نامطلوبی همانند پرخاشگری، سرخوردگی زیاد و خشم زیاد در نوجوانان خواهد شد. نوجوانی را میبینیم که پس از حوادثی، خشمگین و یا بسیار منزوی و گوشهگیر هستند. این اتفاقات زمینههای افسردگی را نشان میدهند. یکی از آمارهایی که متاسفانه در نوجوانان افسرده بسیار است و نیاز است تا ما به آن توجه داشته باشیم، موضوع خودکشی است. اگر نوجوان نتواند پاسخ مناسبی برای سوالات در ذهنش پیدا کند، ممکن است این پرخاشگری و خشم به قدری افزایش پیدا کند که فرد به خودش آسیب بزند و به نوعی اقدام به خودکشی کند؛ بنابراین توجه به احساسات نوجوان بسیار حائز اهمیت است تا از افسردگی و خشم بیش از حد و حس انتقامی که ممکن است نسبت به دیگران پیدا کنند جلوگیری کنیم. همچنین میبایست به نوجوان با دید فردی نگاه شود که او هم آسیب دیده، کودکی که به تازگی نوجوان شده و درست نیست که همانند یک فرد بزرگسال با او برخورد شود.
آیا این پیامدها موقتی است یا خیر؟
این موضوع بستگی به مداخلات و کمکهایی که به افراد آسیب دیده از جمله کودکان و نوجوانان آسیب دیده دارد و همچنین میزان آسیب و شرایط بحران دارد؛ به این معنی که ما یک پاسخ قاطع نمیتوانیم به این موضوع بدهیم و با توجه به شدت زلزله، سطح آسیبپذیری افراد، میزان خسارات وارد شده آسیبها و همچنین با توجه به جنبههای شناختی، عاطفی، خلقی، روانی و شخصیتی افراد، کودکان و نوجوانان آسیب دیده میتوانیم طیف وسیعی از پیامدهای کوتاه مدت تا بلندمدت و پیامدهای موقت و پایدار را در افراد و به ویژه کودکان و نوجوانان ببینیم. بنابراین بسیار حائز اهمیت است اگر میخواهیم این پیامدها پایدار نباشد، تا بزرگسالی ادامه پیدا نکند و در سریعترین زمان ممکن جبران شود؛ مهم است که مداخلات بهنگام باشد، به این معنی که مداخلات در اسرع وقت همانند اورژانس خدمات پزشکی که بلافاصله در اماکن بحرانزده مستقر میشوند، اورژانس خدمات روانشناختی نیز میبایست بلافاصله در این شرایط و موقعیتها مستقر شده و ارائه خدمات به افراد آسیب دیده را آغاز نمایند تا در نهایت با استرسها، اضطرابها و نگرانیهای حاصل از اتفاق پیش آمده که در همان جلسات شناسایی شده، مقابله نمایند. بنابراین ما طیف بسیاری از پیامدهای موقت، پایدار و طولانی مدت در این مواقع خواهیم داشت.
این آسیبها تا چه اندازه و چگونه امکان کنترل شدن از سوی خانواده و یا جامعه را دارند؟
این مورد به چند عامل بستگی دارد؛ اولین عامل امکانات جامعه و خانواده است و میزان آسیبی که خانواده دیده است، مسلما اعضای خانواده نیز همانند کودک آسیب دیدهاند، بنابراین اعضای خانواده نیز نیازمند مداخلات روانشناختی خواهند بود. در مداخلات روانشناختی فرد کمککننده میبایست از یک سلامت روان تقریبا بهینهای برخوردار باشد، به این معنی که یک فرد بیمار یا آسیب دیده روانی خود نمیتواند مداخله یا کمکی به فرد آسیب دیده کند. برای مثال فردی که زخمی است یا آسیب دیده، نمیتواند از فرد دیگری که زخمی است پرستاری کند؛ اما این دو فرد میتوانند به یکدیگر کمک کنند. یکی از عوامل موثر در خانواده و جامعه به افراد آسیب دیده، امکانات و شرایط موجود خانواده و جامعه است میزان آسیب دیدگی و اینکه کدام یک از اعضای خانواده هم اکنون در شرایط جسمانی و روانی بهتری نسبت به بقیه اعضای خانواده قرار دارد بسیار مهم است. این فرد باید در سریعترین زمان ممکن از لحاظ روانی خود را احیا کند و بتواند چتر حمایت عاطفی خود را برای سایر اعضای خانواده و بویژه کودکان باز کند تا در نهایت بتواند به کودک امنیت روانی دهد. در این حوادث برای کودکان و نوجوانان و بویژه کودکان پس از رخ دادن حادثهای همانند زلزله که ممکن است منزل خراب شود یا اینکه اعضای خانواده آسیب دیده یا فوت شوند؛ دچار اضطراب خواهد شد و علت آن حس ناامنی و از دست دادن این امنیت روانی است، برای کودک فرقی نمیکند در چه منزلی زندگی میکند، چیزی که برای کودک مهم است و به او امنیت روانی خواهد داد وجود منزل است، منزلی که در کنار خانواده در آن زندگی خواهد کرد و به نوعی درب خانه همیشه به روی او باز خواهد بود. به نوعی مکانی منزل این کودک است که حریم امن خود و خانوادهاش باشد؛ این از دست دادن که به یکباره رخ خواهد داد، احساسعدم امنیت بسیار شدیدی به کودک القاء خواهد کرد و امنیت او به نوعی صدمه خواهد دید. وجود اعضای خانواده در این مقطع زمانی برای بازگشت این احساس امنیت میتواند نقش حیاتی را ایفا کند؛ اولین کاری که ما برای افراد زلزلهزده و بازماندگان باید انجام دهیم تامین محل زندگی و سکونت آنهاست. سازمانهایی همانند هلال احمر در کشورمان سریعا اقدام خواهند کرد و چادرهای ویژهای را در اختیار این عزیزان قرار خواهند داد، این چادرها امکانات حداقلی دارد و این افراد میتوانند اسکان موقت داشته باشند تا آرام آرام امکانات مورد نیاز فراهم شود و مسکن مورد نظر برای این عزیزان تهیه یا بازسازی شود. جامعه، سازمانهای دولتی و غیر دولتی و همچنین سازمانهای مردم نهاد باید به این نکته توجه ویژه داشته باشند که برای کودکی که منزل و یا اعضای خانواده خود را از دست داده است سریعا یک محل امن به عنوان منزل برای کودک فراهم کند؛ این موضوع در کاهش احساس ناامنی کودک و بازگرداندن احساس امنیت آنها تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت.
برای حمایت روانی از افراد آسیب دیده در جریان زلزله مهمترین مسائل و پیشنیازها چه مواردی میتواند باشد؟
مهمترین مسئله و پیش نیازی که بنده میتوانم برای افراد آسیبدیده بعنوان یک روانشناس ذکر کنم به خصوص برای کودکان، برگرداندن حس امنیت به این افراد است. باید توجه داشت که یک مداخله اورژانسی روانشناسی برای افراد آسیب دیده در بحرانها و حوادث غیر مترقبه همانند فراهم کردن یک شرایط اولیه برای اسکان این افراد است تا بتوانند حس امنیت را داشته باشند و کم کم این احساس امنیت به آنها بازگردنده شود؛ پس از آن توجه به هیجانات و احساسات منفی است، برونریزی این هیجانات و احساسات منفی بسیار مهم است. ما میتوانیم از تکنیکهای بسیار ساده در این مسیر استفاده نماییم، این امور نیاز به ابزار خاصی ندارد و روانشناسان ما میدانند که داشتن چند مداد رنگی، چند کاغذ، یک دفتر نقاشی و چند بادکنک تا چه اندازه میتواند برای این کودکان آسیب دیده کمککننده باشد. توجه به این امور و کمکهای اولیه در روانشناسی هستند که میتوانند بسیار کمککننده باشند؛ یک روانشناس در این مواقع سریعاً با این مداخلات اولیه به صورت کمکهای اولیه بسیاری از مسائل روانشناختی کودکان را همانجا میتواند برونریزی کرده و در واقع به مدیریت اضطراب این کودکان کمک کند چراکه این اضطراب از بین نرفته است.
روانشناسان در بحث حمایت روانی این کودکان در چه حوزههایی میتوانند مداخله کنند؟
روانشناسان در بحث حمایت روانی این کودکان میتوانند در حوزه مدیریت استرس، اضطراب، سوگواری و بحران روانی ناشی از اتفاق به این عزیزان کمک کنند و بسیاری از مسائل و مشکلات روانشناختی آنها که ناشی از این بحران یا اتفاق است را با کمک یکدیگر مدیریت نمایند. در این مقطع روانشناسان نقش حیاتی دارند و راهاندازی اورژانس روانشناختی سیار میتواند کمککننده باشد چراکه آنها به یک سری مداخلات بهنگام و سریع نیاز دارند که بلافاصله میبایست تیم روانشناسان در محل مستقر شده و به شناسایی کودکان آسیبدیده بپردازند و نسبت به برونریزی اضطراب آنها بوسیله بازیهای ساده همانند خمیر بازی اقدام کنند.
صحبت پایانی...
متاسفانه ما این روزها شاهد اتفاقاتی از این دست بوده و هستیم؛ در چند ماه گذشته این حادثه خیلی از هموطنان ما را در مناطق روستایی خوی و همچنین در کشور همسایه ترکیه و کشور سوریه مورد آسیب قرار داد و عدهی بسیاری در این حادثه جان خود را از دست دادند و منازل بسیاری ویران شد. خانوادههای بسیاری عزیزان خودرا از دست دادند، کودکان زیادی متاسفانه پدران و مادران خود را از دست دادند. بحرانهایی که در چند وقت اخیر اتفاق افتاد نشان میدهد که این موقعیت همواره ممکن است برای همه رخ دهد و ما همیشه باید آماده باشیم؛ در واقع ما نیازمند این موضوع هستیم که افراد و بویژه کودکان را از نظر روانشناختی تنها نگذاریم و همانطور که امدادرسانی پزشکی و امدادرسانی جهت اسکان موقت برای این افراد آسیبدیده بسیار حائز اهمیت است به همان نسبت امدادرسانی روانشناختی نیز بسیار بسیار به ویژه برای کودکان و نوجوانان که خانهها و عزیزان خود را از دست دادهاند، اهمیت دارد و باید در اولویت قرار گیرد.
انتهای پیام