مرگ معمایی نیما کوچولو در خانه نامادری
- شناسه: 10925
- دوشنبه 25 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۴ | اجتماعی
خانم دندانپزشک تهرانی قتل پسرناتنی ۵سالهاش خود را انکار میکند. به گزارش رکنا، ۱۱ اسفند ماه سال گذشته رسیدگی به مرگ مشکوک پسربچه ۵سالهای به نام نیما در خانهشان واقع در یافت آباد در دستور کار محمدوهابی بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت. تحقیقات برای یافتن راز علت مرگ کودک خردسال در حالی ادامه پیدا کرد که خواهر ۷ساله نیما به ندا به بازپرس جنایی گفت: «روز گذشته نامادریام در حال خانه تکانی قبل از عید نوروز بود که برادرم شیطنت میکرد و از روی رختخوابها سر میخورد. نامادریام عصبانی شد و با پشت دست به دهان نیما کوبید. یک ساعت مچی هم در دستش بود که به دهان برادرم برخورد کرد و لب او را زخمی کرد. همین باعث شد که نیما حال بدی پیدا کند. وقتی پدرم به خانه آمد و متوجه حال نیما شد گفت او را نزد دکتر ببریم اما نامادریام میگفت موضوع مهمی نیست و با دکتر رفتن برادرم مخالفت کرد. صبح روز بعد برادرم فوت کرد.» حرفهای ندا با صحبتهای پدر نیما و نامادری او متناقض بود. پدر نیما میگفت که گمان میکرده فرزندش از پلهها سقوط کرده است اما نامادری میگفت که مدتی قبل نیما از تاب افتاده بود. بر اساس ادله به دست آمده نامادری به عنوان مظنون پرونده بازداشت شد و این در حالی بود که فرضیه اولیه علت مرگ کودک مصرف دارو اعلام شد اما پزشکی قانونی تا کنون نتیجه نهایی معاینات را اعلام نکرده است. بعد از دستگیری زن جوان، پدر نیما در شعبه بازپرسی حاضر شد و از همسر خود اعلام شکایت کرده و خواستار رسیدگی به پرونده مرگ فرزندش برای روشن شدن راز ماجرا شد. صبح روز شنبه نامادری نیما بار دیگر در جلسه بازجویی تحت تحقیقات قرار گرفت اما این بار هم اتهام قتل نیما را انکار کرد. رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن راز ماجرا و اعلام نتیجه پزشکی قانونی در دستور کار بازپرس جنایی قرار دارد.
در ادامه گزارش گفتگوی خبرنگار ما با متهم پرونده را بخوانید.
من قاتل فرزند خواندهام نیستم!
در مورد اتهامت توضیح بده.
نزدیک دو ماه است که بیگناه در زندان هستم. اتهامم قتل فرزند خواندهام است اما من این اتهام را قبول ندارم.
چه شد که نیما فوت کرد
نمیدانم من دو سه روزی بود که او را ندیده بودم.
چند وقت بود با پدرش ازدواج کرده بودی؟
۲ماه بود که با هم ازدواج کرده بودیم اما زندگیمان به صورت رسمی شروع نشده بود. شوهرم دو فرزند ۵ و ۷ساله به نامهای نیما و ندا داشت. من هم از ازدواج اولم یک دختر ۱۱ساله دارم.
در این دو ماه به عنوان مهمان به خانه پدر نیما میرفتی؟
گاهی به خانهشان میرفتم و چند روزی میماندم اما مشغله کاری باعث میشد که زیاد فرصت دیدار با شوهرم و بچهها را نداشته باشم.
شغلت چیست؟
من دانشجوی دندانپزشکی هستم و چون هنوز نظام پزشکی ندارم در مطب یک پزشک به صورت دستیار و دندانپزشک تجربی کار میکنم.
با پدر نیما چطور آشنا شدی؟
او به عنوان بیمار به مطب آمد و بعد از چند بار مراجعه رابطه آشنایی بین ما کلید خورد.
ارتباطت با فرزندان او چطور بود؟
ارتباط خیلی خوبی داشتیم. هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت. من با دخترم در یک خانه اجارهای زندگی میکردیم و شوهرم و فرزندانش ساکن آپارتمان طبقه بالای خانه پدر همسرم بودند. هر وقت فرصت میشد بچهها را به گردش میبردم و به آنها خیلی خوش میگذشت.
ارتباط دخترت با نیما و خواهرش چطور بود؟
ارتباط خیلی خوب داشتند. آنها همدیگر را خیلی دوست داشتند. هر وقت به خانه همسرم میرفتیم تا نیمه شب با هم بازی میکردند. برای همین هم بود که از دو سه روز قبل از حادثه دیگر به خانهشان نرفتم. به همسرم میگفتم فشار کاری زیاد است و من خیلی خسته ام. اگر به خانهتان بیایم بچهها میخواهند تا دیر وقت بازی کنند و من نمیتوانم استراحت کنم.
حرفهایی را که ندا در مورد مرگ برادرش گفته قبول داری؟
نه اصلا! ندا یک کودک خردسال است. ممکن است تحت تاثیر حرف کسانی که با ازدواج من و پدرش مخالف بودند حرفهایی زده باشد. اما این حرفها اصلا دلیل بر این نیست که من گناهکار باشم.
ندا گفته بود تو به دهان نیما ضربه زدی و کنار دهان نیما هم کبودی بود!
چند روز قبل از مرگ نیما بود که من و پدر بچه ها، آنها را برای تفریح به کن سولقان برده بودیم. ندا به همراه دختر من در حال تاب سواری بودند. نیما هم روی یک دیوار کوتاه نشسته بود و آنها را تماشا میکرد. دخترها نیما را صدا زدند و گفتند بیا با هم تاب بازی کنیم. نیما که از روی دیوار پرید زمین خورد و کنار لبش کبود شد.
انتهای پیام