اندر مسئله ی «شاسی بلندها» و مصائب کیهان و حاج حسین و دوستان!
- شناسه: 10438
- دوشنبه 18 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۱
آفتاب یزد - رضا بردستانی: اگرچه ظاهراً توهینآمیز بود اما این تیتر «وطن امروز» را دوست دارم: «سیب زمینی ها!» وای کاش نه مجلس و نه دولت، عنوان «انقلابی» را یدک نمیکشیدند آن وقت، وطن امروز لابد تیتر میزد: «شاسی بلندنشینها!» و روزنامه جوان با تیتر «مجلس لیبرال» یا «دولت اشرافی» از خجالت مجلس و دولت بیرون میآمد و اما؛ حکایت حاج حسین و کیهان، حتماً علیحده بود!
حدس زدن تیتر انتخابی کیهان بعدِ فقرهی «شاسی بلند» چندان سخت نیست؛ «شاسی بلند سواری روی اعصاب مردم» یا: «وسط این همه گرانی ای کاش خجالت میکشیدند!» و نیز: «وقتی میگوییم برخیها تایید صلاحیت نشوند لابد
حق داریم!»
این روزها اما، نه وطن امروز تیتر: «سیب زمینیها» را تجدید کرد نه روزنامه جوان با تیتر «مجلس و
دولت ...» به مسئلهی شاسی بلند پرداخت و نه کیهان و حاج حسین از گل نازکتر به حضرات بهارستان و پاستورنشین گفتند چرا؟ کاملا طبیعی است، «قدرت یک دست» شده و به هر طرف به اصطلاح «گیر» بدهند لابد آن طرفِ ماجرا بینصیب میماند از «داغ و درفش» قلم تیز و کوبندهی شریعتمداری، تیترهای نیشدار وطن امروز و تحلیلهای ستون فقراتشکن روزنامه جوان!
یادم میآید، آن روزها که قالیباف و همفکرانش بر موج «نواصولگرایی» سوار شده بودند از یکی از تحلیلگران اصولگرا پرسیدم: نواصولگرایی چیست؟ و او در جواب گفت: اول از نواصولگرایان بپرسید اصولگرایی یعنی چه تا من هم بگویم نواصولگرایی چیست!
بازهم به خاطر دارم از یکی از فعالان سیاسی اصولگرا پرسیدم: این که میگویند: قدرت باید یکدست بشود منظورشان چیست؟ و او پاسخ داد: کسی که در محدودهی جغرافیایی ایران از
«یک دست شدگی قدرت» بگوید یا قدرت را بهدرستی نشناخته یا تصور درستی از قدرت در جمهوری اسلامی ایران ندارد (!) و ادامه داد: اساساً ساختار قدرت در ایران به گونهای است که نمیتواند یکدست بشود حالا به فرض که چندصباحی هم تلاشها به این سمت و سو چرخید که ادای یک دست شدگی قدرت درآورند، خود آنها خیلی زود خواهند فهمید که یک دست شدن قدرت به آنسان که این جماعت در مخیلهی خود میپرورند معادل «هرج و مرج» است نه به دست گرفتن تمامی ارکان قدرت!
در میان این خاطرات اما یک مصاحبه هم یادم میآید با یکی از فعالان اصلاح طلب داشتم و از او هم همین مسئلهی یک دست شدگی قدرت را پرسیدم و او پاسخ عجیبی داد: خدا کند قدرت یک دست و یک کاسه بشود که میدانیم نمیشود اما به فرض یک دست شدگی قدرت، تازه اصولگرایان با گوشت و پوست و استخوان خواهند فهمید که چقدر کارنابلد و ناکارآمد هستند!
از این خاطره بازیها فاصله بگیریم و بپردازیم به: اصل ماجرای این نوشتار یعنی: «اندر مسئلهی «شاسیبلندها» و مصائب کیهان و حاجحسین».
خدا میداند حاج حسین شریعتمداری را دوست داریم، اصلا صبح تا صفحات اول، دوم و یازدهم کیهان را نخوانیم گویی روزمان آغاز نشده است، وقتی خود حاج حسین دست به قلم میشود ذوق میکنیم، واضحتر بگوییم: نوشتههای او را حتی اگر بد و بیراه به خود ما هم گفته باشد، چندین و چندبار میخوانیم(!) دروغ چرا؟ خوب مینویسد حتی اگر غیر منصفانه بنویسد هم زیبا مینویسد!
حکایت این نوشتار، حکایت دانش آموزی است که میداند در دل و ذهن استادش چه میگذرد، چه خون دلها میخورد اما باید همراهی کند چون لابد برای اصولی که به آن پایبند است تعهداتی ورای عالم روزنامه نگاری و نویسندگی دارد.
حکایت این نوشتار، دقیقاً حکایت دانش آموز و استادی است که حتی به خودش جرأت نمیدهد که بپرسد: تا کی و کجا میخواهید سکوت کنید؟ امروز که تاخت و تاز شریعتمداری و کیهان به حسن روحانی را میخواندیم تازه به عمق عصبانیت حاج حسین از مجلس و دولت پی بردیم حالا خدا رو شکر حسن روحانی و اعتماد و شرق و آفتاب یزد و هممیهن و خبرآنلاین هست که شریعتمداری بتواند خشم خود را خالی کند روی آنها وگرنه زبانم لال حتماً اتفاقات تلخی برای کیهان و شریعتمداری رخ میداد که کمِ کمِ آن سکتهای خفیف بود!
این بار اما میخواهیم زبان باز کنیم و بگوییم و بنویسیم؛ حاج حسین عزیز! سکوت نکن، میدانم بلدی جوری بنویسی که گزک دست اصلاحطلبها و لیبرالها و اشرافی گراها ندهی، همانقدری بنویس که بدانند دارند کژ میروند و کژمی اندیشند!
حاج حسین عزیز! باور کن «گدا بازی» در نمیآوریم، اصلا میگوییم یک شرکت خصوصی دلش خواسته به برخی خواص مرحمتی عطا کند به عوام الناس چه!؟ دخلی به من و ما ندارد که نمایندهی مجلس چرا شاسی بلند گرفته آن هم بدون نوبت، آن هم به قیمت کارخانه، آن هم از دم قسط ولی خب، ننوشتن حاج حسین حتی از شاسی بلند گرفتن همهی نهادها و سازمانهایی که اسم و عنوانشان دست به دست میشود که بدتر است، نیست؟!
آقای شریعتمداری! میدانید عرض مختصر ما چیست؟ عرض ما این است که: خلایق همیشه طلبکار! همه میدانند که گرفتهاید و حق خودتان هم میدانید، اصلاً نوش جان تان، بالاغیرتاً دیگر انگشت توی چشم و حلق همدیگر نکنید، صدایی اگر بلند شود، نالهای اگر سرداده شود که نمیگویند دعوای خودمانی و خانوادگی بوده، لابد صاف مینویسند به پای نظام!
خلاصه مزاحم شدیم که بگوییم؛ حاج حسین عزیز! درک میکنیم حال و اوضاعی که دارید، فقط خواستیم بگوییم؛ در این یک فقره، سکوت کردن از اصل ماجرا بدتر است، توپ و تشر لازم است حتی اگر با این لفظ باشد: «داور، عزیزم دقت کن!»
انتهای پیام