نیازمند امروزی کردن ادبیات شاهنامه هستیم
- شناسه: 10107
- سه شنبه 12 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۱۱ | فرهنگی
نمایش موزیکال «هفت خان اسفندیار» تازهترین تلاش برای اقتباس از شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است که به کارگردانی حسین پارسایی به تازگی در تالار وحدت اجرا میشود. این داستان، حکایت سفر پرماجرای اسفندیارِ روئین تن برای رهاندن خواهرانش همای و به آفرید از چنگ تورانیان است.این اثر محصول سازمان هنری رسانهای اوج و بنیاد فرهنگی هنری رودکی است. فارس در همین رابطه با ایوب آقاخانی بازیگر، کارگردان و نویسنده تئاتر که یکی از دراماتورژهای خوب تئاتر ایران هم هست گفتگویی انجام داده تا ابعاد این اتفاق را بررسی کند.
آقای آقاخانی شما به عنوان فعال در حوزه تئاتر چقدر جای خالی ساخت نمایشهایی با محتوای قصههای کهن را احساس میکنید؟
من معتقدم باید بر روی چنین کارهایی تامل بیشتری صورت گیرد. یادمان نرود که شاهنامه فردوسی یکی از ۵ رکن اساسی ادبیات نمایشی در جهان است و این رتبهای نیست که در ایران و داخل کشور به آن داده باشند بلکه کاملا رتبهای جهانی است و در جهان بهعنوان نگین ادبی از آن صحبت میشود. در نتیجه پرداختن به داستانهای مانند شاهنامه فردوسی یک ضرورت است. متاسفانه ما آنطور که باید به آن نپرداختهایم.
بهنظر شما علت این ضعف و عدم پرداخت به این داستانها چیست؟
مهمترین علت به ضعف فنی برمیگردد. این ضعف چه از نظر نگارش نمایشنامه، چه از نظر تولید و چه از نظر پروداکشن وجود دارد. به عبارت دیگر این جنس از خوانش آثار، یعنی جنسی که تا کنون سابقه داشته؛ چندان مورد لطف و نظر مخاطب نبوده است. چراکه بیشتر آثاری که تاکنون سازندگان و هنرمندان بر اساس شاهنامه فردوسی ساخته و این آثار و به روی صحنه رفته است، به شکلی بوده که شخصیتها نمایش، اشعار فردوسی را به صورت دیالوگ گفتهاند و هیچ تغییری در اصل شعر ایجاد نشده که در این سبک هیچ طراوت اقتباسی وجود ندارد. چه بسا ممکن است نمایش «هفت خان اسفندیار» هم همین ویژگی را داشته باشد و باز هم شخصیتها به جای دیالوگهایی که برگرفته از اشعار اصلی است، شعرهای حکیم فردوسی را بخوانند که از نظر من این شیوه اقتباسی، جذابیتی برای مخاطب نخواهد داشت.
امروز نمایشی با محوریت شاهنامه فردوسی روی صحنه است، بهنظر شما چه باید کرد که نمایش نوآورانه و جذاب باشد؟
در نمایش «هفت خان اسفندیار» میتوان از ترفندی استفاده کرد که دچار این ضعف نشود. یکی از این ترفندها، استفاده از ابزار موسیقی و موسیقایی کردن جانِ نمایش است. همچنان اعتقاد دارم چنین منش و روشی در اقتباس که خواندن شعر از زبان بازیگران است بسیار نخ نما، کلیشه و خلاف مسیر جهانی شده. اما در کاری که ادعا دارد نمایش-موسیقی است. به عبارتی قرار است حتی این دیالوگها به آواز خوانده شود؛ بدیهی است از اشعار فردوسی استفاده شود و بهتر از این است که به نثر برگردانده شده و مجدد وارد فرآیند آواز شود. به هر حال آنچه تاکنون باعث ضعف یا عدم استقبال مخاطبان بوده این جنس از برخورد کلیشهای و نخ نماست که شاید استفاده از فرایندهای نمایشی مانند موسیقی- نمایش، کاری مانند «هفت خان اسفندیار» را بتواند تلطیف کند. البته بو و رنگ بیرونی اجرای «هفت خان اسفندریار» به نظر گوش نواز و چشم نواز است که چون در کنار محور خود شاهنامه قرار میگیرد میتواند تبدیل به اثری جذاب برای مخاطب شود. مخاطبی که به دنبال چنین جاذبههایی است. متاسفانه ما در سینما و تئاتر به دلیل جنس برخورد نه چندان مورد پسند مخاطب، هرگز نه اقبال و استقبالی از این آثار دیدهایم و نه انگیزهای برای تداوم آن ایجاد شده است. آرزوی قلبی من این است که «هفت خان اسفندیار» در کنار پروژههای مشابه، بتواند یک بار دیگر این انگیزه را برای مخاطبهای ایرانی زنده کند تا دوست داشته باشند نسخههای روی صحنه یا روی پرده از این آثار ببینند. طبیعتا این انگیزهها به صاحبان سرمایه و صاحبان هنر و کسانی که قلمی در دست دارند انگیزهای خواهد داد تا بهعنوان مبدا و مرجع به آثاری همچون شاهنامه فرودسی رجوع کنند و تنور این آتش گرم شود.
سهعنصر سازنده، تماشاگر و صاحبان سرمایه ارکان تولید یک نمایش هستند، برای آنکه بتوان هر سه گروه را مجاب کرد تا به سمت قصههای کهن و آثار گذشته بروند چه ساز و کاری باید در نظر گرفت؟
آنچه تجربه شخصی من در «ماه و مه» که نمایشنامه رستم و سهراب در ۴۷۰ قسمت بود نشان داد این است که برای مخاطب، خط روایت مهمتر از ساز و برگ روایی اصل شاعری همچون حکیم فردوسی است. به عبارتی باید زاویه نگاه و ملاحظه ویژه نویسنده که اقتباسگر محسوب میشود در اثر دیده شود که به کدام قسمت از اثر نزدیک میشود و چرا؟ این کار باعث میشود نمایشنامه از یک روایت صرف خارج و مخاطب از آن آگاه میشود که آنچه میبیند یک روایت متفاوت است. این سبک روایت باعث میشود نحوه امضا زدن و نحوه پرداخت روانشناسانه یک شخصیت که در شاهنامه فردوسی کمرنگ است به خوبی دیده شود. به عنوان مثال اگر به رستم نزدیک میشوید مجموعهای از اعمال و کنشمندیهای رستم ترسیم شده؛ اما ممکن است بسیاری از پیچیدگیهای روانی و فرضی نویسنده جدید و اقتباسکننده که پیچیدگیهای روانی معاصر در آن است را نیز در روایت شاهنامه بگنجاند. اینجا نحوه رویکرد به رستم، نحوه جالبتری خواهد بود. او بهعنوان یک مرد، درست است که از نظر جسمانی دارای تواناییهایی فراتر از یک بشر است؛ اما میتوان او را نزدیک به قهرمانی کرد که در قرن 21 و در ایران بتوان به شکل ملموس او را درک کرد. وقتی چنین زاویهای در روایت قصه گنجانده شود خود به خود مخاطب به آن جذب خواهد شد و برایش دلنشینتر خواهد بود. رویکرد دیگری که لازم است مورد توجه قرار گیرد این است که اصلا نباید روایت، داستان و «یکی بود یکی نبود» را رها کند و درگیر ادبیات نویسنده اصلی اثر یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی شود. باید تلاش کرد جانِ داستان به مخاطب منتقل شود؛ حتی اگر ادبیات آن ادبیات آسانتری باشد.
این شیوهای است که در سینمای جهان مورد استفاده قرار گرفته و بارها درباره ادبیات کلاسیک خود خوانشهایی نو روی پرده آوردهاند. در کشور ما چنین کاری با مقاومت مواجه نمیشود؟
اگر هم بشود وقتی کاری درست است چرا نباید انجام داد. غربیها اگر بخواهند اقتباس یک اثر مهم را بر روی پرده سینما بینند لزوما کلمه به کلمه، وفادارانه واژه به واژه اصل اثر را در روایت قرار نمیدهند. اتفاقا با سهولت در گفتار که خود به خود مؤید بر این باشد که این اثر برگرفته شده از یک اثر نسبتا کهن است، آن را پیش میبرند. این رویکردها همان ملاحظاتی است که دقیقا ما در کشورمان برای ساخت آثار کهن انجام نمیدهیم. اشعار فردوسی به دلیل واژگان عمیق و اصیل فارسی که برخی از آنها از دایره کاربرد مخاطب امروز جدا افتاده است برای خیلیها دشوار شده و نیاز به رجوع منابع گوناگون دارد. اینجاست که به سه شکل میتوان با آن مواجه شد؛ یا این ادبیات را حفظ کرد یا حداقل آن را از نظم به نثر برگرداند یا آن ادبیات را رها کرد و کمی رنگ کهنگی به ادبیات جدید داد و اجازه داد تا شخصیتها به نثر و به سادگی شروع به تلکم و گفتوگو کنند. در این زمان است که دریافت روایتها بهویژه پیچشهای روایت برای مخاطب سادهتر میشود و مخاطب با آن همراهتر خواهد شد. همراهی مخاطب به صورت خودجوش کاری میکند تا کارگردان و نمایشنامهنویس نیز انگیزه کافی برای تولید محتوا داشته باشند و سرمایهگذار نیز وقتی استقبال مخاطب و سازنده را ببینند برای سرمایهگذاری به این سمت گرایش خواهد یافت. تمام این موارد مانند یک نخ تسبیح به یک دیگر متصل هستند. اگر گامهای نخست به درستی برداشته شود دیگر گامها نیز مسیر را به درستی طی خواهند کرد.
انتهای پیام