مواجهه با پایانهای خودخواسته
- شناسه: 10080
- سه شنبه 12 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۷ | گزارش
بررسی نظریات سه تن از اندیشمندان معاصر آلمانی در حوزهی نقد اخلاق و فلسفه در باب مضمون اثر
آفتاب یزد - رضا بهکام: «فردیناند فون شیراخ» وکیل دادگستری و نویسنده ادبیات جنایی، زاده شهر مونیخ نویسندگی را از دههی چهارم زندگیاش آغاز کرد و خیلی زود مورد توجه نشریات آلمان و جهان قرار گرفت. آنچه سبک نوشتاری او را در هفته نامه اشپیگل شاخص میکند موجزنویسیاش از یک سو و بررسی تخصصی پروندههای جنایی و جزایی بدان پرداخته در داستانهایش از سویی دیگر است. مجموعه داستانهای کوتاه او به نام «جنایت Verbrechen» در سال ۲۰۰۹ او را بر سر زبانها انداخت تا او با ارائه دو عنوان دیگر از کتابهایش به نامهای «گناهSchuld» در سال ۲۰۱۰ و «مجازاتStrafe» در سال ۲۰۱۸ سهگانه خود را تکمیل کرده باشد. رمان «پرونده کولینی» او در سال ۲۰۱۱ مورد اقبال خوانندگان ادبیات جنایی قرار گرفت و بر اساس آن فیلمی در سال ۲۰۱۹ ساخته شد. در اولین نمایشنامهاش به نام «ترور» در سال ۲۰۱۵ بیپروا به بررسی قانون دولتی دستور اجباری شلیک هوایی در موقعیتهای اضطراری در قالب یک روایت دراماتیک پرداخت که مورد توجه رئیس مجلس وقت و دولتمردان آلمانی
قرار گرفت؛ این نمایشنامه در کشورهای آلمان، اتریش و ژاپن با استقبال فراوانی از سوی مخاطبان تئاتری روبرو شد و از روی
آن فیلمی با عنوان «شاهد The Verdict» به کارگردانی «لارس کراومه» ساخته و در تلویزیون ملّی آلمان «ARD» در سال ۲۰۱۶ پخش شد. «فون شیراخ» پس از ۵ سال و در سال ۲۰۲۰ دومین نمایشنامهی خود با عنوان «مداخله خداییGOTT» را با بررسی زوایای یک تصمیم مبنی بر مرگ خود خواسته یک شهروند آلمانی عرضه میکند؛ او در این نمایشنامه نفسگیر به طراحی دادگاهی تخصصی در زمینه زندگی دراماتیک پیرمردی آرشیتکت دست زده که در آن علاوه بر مرور وضعیت فیزیولوژیکی و اجتماعی شخصیت به نقش کلیسا و ادیان مختلف در حوزهی مداخله بر تصمیمات شخصی و فردی پرداخته است. در این مجال به بررسی نظریات سه تن از اندیشمندان معاصر آلمانی در حوزهی نقد اخلاق و فلسفه در نمایشنامه «مداخله خدایی» خواهم پرداخت:
> دیدگاه اگزیستانسیالیست مذهب، عرف و فرهنگ در مورد خودکشی
بر اساس نظریات پروفسور «هلموت کِرِس»:
در مورد پروفسور دکتر «هلموت کرس» برای زمان طولانی کرسی استادی تدریس اخلاق در دانشگاه «کیل» و بعد از آن در دانشکده الهیات پروتستان دانشگاه «بن» در بخش اخلاق اجتماعی را بر عهده داشت. از سال ۲۰۱۸ وی ماموریت آموزش در دانشکده حقوق در دانشگاه «دوسلدورف» را تقبل کرده است.
- رویکرد فلاسفه اگزیستانسیالیسم (فلسفه وجودی)
مشخصه ویژه موجودیت انسان با تصمیمگیری قطعی وی در مورد مرگ و زندگی به بحث گذاشته میشود و از این طریق تمایزی بین انسان و سایر موجودات غیر انسانی حاصل میشود. تاریخچه فرهنگ و تمدن نشاندهنده آیین تدفین و خاکسپاری از زمان شروع بشریت است که قابل اثبات میباشد. در این میان شرایط خاص انسانها بستگی به توانایی و قدرت اراده و دلایلی دارد که موجب تصمیمگیری برای پایان دادن به زندگی میشود. در قرن بیستم پیشروان متفکر فلسفه وجودی (اگزیستانسیالیسم) در این مورد تذکراتی هم دادند که در آینده انسان اقدام به نسخهبرداری از خودش خواهد کرد که در کنار انسان به صورت رباتهای مستقل خودآموز که اصطلاحاً ماشینهای هوشمند نامیده میشوند در دنیای مادی نقش مهمی را به عهده خواهند گرفت. در مقام مقایسه، ویژگی تصمیمگیری برای پایان دادن به زندگی و ختم حیات جسم کالبدی به عنوان یک مشخصه بارز انسانی باقی میماند که فقط در انحصار نوع بشر است. جمعبندی این دسته از نظریات حاوی یک جمله از «کارل یاسپرس» فیلسوف و روان پزشک آلمانی میباشد که چنین بیان نموده است:
«انسان، فقط انسان میتواند با اتخاذ تصمیمی روشن و خالص به زندگیاش پایان بدهد در حالیکه هیچ کدورتی از وجود هیجانات در آن پیدا نیست و بر اساس حس وفاداری بخود با کرامت انسانی زندگی را ترک میکند.»
برای درک روشنتر کلمات «یاسپرس» بهتر است زندگینامه وی مطالعه شود. در سال ۱۹۰۱ او از تشخیص بیماری مطلع شد که نشان از کشنده و مزمن بودش داشت و چنان به نظر میرسید که وی به سن سی سالگی نخواهد رسید که البته وی تا هشتاد سالگی زندگی کرد. اما در سرتاسر عمر با مسائل بسیار دشواری در مورد سلامتی دست به گریبان بود. با توجه به این چالش او با کلماتش به دیگران آموزش داد:
«آدمی میتواند در عین ناخوشی و بیماری در سلامت و عافیت زندگی را به سر برد.»
وی تا زمانی که در قید حیات بود هر روز سعی میکرد که چارچوب منطقی و با معنای زندگیش را حفظ نماید. او و همسرش همواره کپسولهای زهرآلودی را آماده و در دسترس داشتند تا در صورت وقوع اتفاقی ناخوشایند از آنها استفاده کنند. در زمان قدرت حزب نازی آنها به دستگیری و آدمربایی تهدید شدند و در نهایت آنها نجات یافتن زندگیشان را مرهون ارتش آمریکا در سیام ماه مارس ۱۹۴۵ میلادی در هایدلبرگ بودند.
فلسفه وجودی در دیدگاه و عقاید «یاسپرس» به دو صورت خودش را نشان داد که بازتابی از اهمیت موضوع خودکشی میباشد. به طور اساسی و با ارجحیت، این امر معتبر است که زندگی انسان بسیار مهم و با ارزش است و یا به گونه ای، کالای خوبی است که ارزش مراقبت و صیانت را دارد چرا که تک تک انسانها با چشمانداز فردی و با درک موقعیتها میتواند به آن برسند. از این رو هر انسانی میتواند در شرایطی استثنایی و موقعیتهای حساس - «یاسپرس» آن را این طور نامیده بود- با دلایلی که این رابطه وجود دارد به زندگی خود پایان داده و مرگ را به صورت رهایی در نظر بگیرد.
پاسخ منفی به رسم و رسوم رایج
از آن سوی و در دوران گذشته مشروعیت قتل خود خواسته، اغلب در یک چارچوب نابهنجاری قرار میگرفت. در سه دین بزرگ و مطرح یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام مسئلهی خودکشی به طور اکید رد شده که بهتر است بگوییم ممنوع و حرام دانسته شده است و تنها یک اعتقاد را مذهبیون برای اراده خداوند در خصوص خودکشی قائل بودند: شهادت در راه خداوند؛ که در واقع خداوند به مخلوقاتش فرمان مرگ بدهد. در سایر موارد هیچ دلیلی برای خودکشی موجه نبوده و طریق اثبات آن با استناد بر این نظر است که زندگی هدیهای از طرف پروردگار است و مالک و صاحب اختیار زندگی فقط اوست بنابراین انسان اجازه مداخله در آن را به هیچ عنوان ندارد. خودکشی در حقیقت یک نافرمانی، سرپیچی وعدم اطاعت از پروردگار است. در حال حاضر هنوز کلیسای کاتولیک و اسلام بر ممنوعیت خودکشی پابرجا هستند و در این میان بیمارانی که از دردهای صعب العلاج رنج میبرند دچار استیصال و درماندگی هستند. یک ساختار فکری مشابه هم در فلسفه باستان و سنتی وجود دارد:
پاسخ منفی به خودکشی به آن علت است که انسان هیچ اختیاری برای مالکیت بر وجود خود ندارد که از زمان ارسطو، متفکر پیشرو یونانی در این مسیر آورده شده و تا به امروز هم تأثیر آن باقیست. این دیدگاه فکری میگوید انسان متعلق به جامعه است. به طور ملموستر «پولیس» که قدیمیترین شهر و مقامات دولتی و قدرتهای مطلقه حاکمیتی در اروپا که در زمان حال مورد نظر است در آن میزیستند بر این باور بودند و افرادی که (در دوره باستان) اقدام به خودکشی میکردند از هرگونه تدفین و خاکسپاری شرافتمندانه محروم میشدند که این ایده را بعدها کلیسای کاتولیک عهده دار شد.
رویکردی در دوران نوزایی (عصر روشنگری)
به واسطه یک انقلاب فکری و فلسفی، پیشرفتهای شگرفی روی داد و اساس آن نظریهای بود که اعلام کرد انسان در مرکزیت حقوق بشر است و حق مالکیت بر وجود خودش را دارد. هر انسانی دارای حقی بر مالکیت خویش است که این حق تا مالکیت بر کالبد و جسمش، افکارش، احساسات درونی و عقایدش امتداد یافته است. این راهنمایی و خطمشی،
برای پیشروان و رهبران فکری مانند «جان لوکه» بنیان و شالوده درک جدید و مدرنی از حقوق بشر شد که بر مبنای آن هر فرد، انسانی آزاد و مستقل در رأی و عمل میتواند برای
خودش تصمیم بگیرد. دستاورد این تصمیم برای خودکشی هم کاملاً واضح بود. پیرو نظر انقلابی فلاسفه، این چنین بود که صاحب اختیار بدن هر فردی تحت تملک خودش است از این روی مالکیت دولتها و یا صاحب منصبان و قدرتمندان بیش از این اعتبار نداشت. فردریش دوم پادشاه پروس (بزرگ) برای نخستین بار این رویکرد جدید را متعلق به خودش کرد. وی در سال ۱۷۴۷ در قلمرو پروس اعلام کرد افرادی که به اصطلاح اقدام به خودکشی میکنند میتوانند به صورت آبرومند به خاک سپرده شوند و در سال ۱۷۵۱ هم در تمام پروس مجرمانه بودن عمل خودکشی ملغی شد. حقوقدان روشنفکر «بکاریا» دلایلی را عنوان نمود:
«از آنجایی که انسان در مالکیت دولت نیست بنابراین وی مجاز است از قوانین مهاجرتی و یا خودکشی سر باز زند.»
این ایدهها از نظر فرهنگ و تاریخچه حقوقی پیشگامانه بود و بر اساس همین دیدگاهها در سال ۱۸۷۱ امپراطوری آلمان از مجرمانه بودن عمل قتل خود خواسته - در آن دوران خودکشی هنوز به این نام خوانده میشد - چشم پوشی و صرف نظر کرد. در نتیجه این رأی، کمک به خودکشی هم مسلماً از عمل مجرمانه بودن خارج شد. در سال ۲۰۱۵ میلادی مجلس جمهوری فدرال آلمان این طرز فکر لیبرال و آزاد را شکست. مجلس در کتاب مجازات کشوری، پاراگرافی تحت عنوان تبصره ۲۱۷ اضافه نمود که همراهی و مساعدت در جهت خودکشی بیماران صعب العلاج را به طور اساسی در غالبی خلافکارانه ترسیم میکرد. بدین وسیله مجلس آلمان پشت سر دیدگاه و نظریه روشنفکرانهاش تنزل کرد. در همین سال بر اساس این ممنوعیت مصوبه قانونی که در واقع مفهوم جدید اخلاقی احزاب دولتی را بیان میکرد تمام پزشکان و افرادی را که در این امر دخیل بودند را برکنار کرد و یا دست آنها را بست.
چالش اگزیستانسیالیستی با پیشرفت پزشکی
همزمان قابل تاکید است که پیشرفت پزشکی، امروزه چالشهایی در فلسفه وجودی به ارمغان آورده است. پیشرفت پزشکی که از نیمه دوم قرن بیستم آموزش آن شروع شده بود موجب نجات جان انسانهای بسیاری شد. از سویی دیگر خطری رو به افزایش بود که این پیشرفتها منجر به طولانی شدن مصنوعی طول عمر و بسط یافتن زندگی آدمیان به صورت کمّی بود که خالی از عواطف انسانی و روح معنویت بشری بود و تنها زمان درد و رنج را زیادتر میکرد. چارهجویی در این مورد از طریق وکالتی که بیمار به فرد دیگری تفویض میکرد میسر شد که با مبنا قرار دادن حق مالکیت انسان بر خویش و حفظ استقلال رأی فرد میشود از اقدامات پزشکی و یا درمانهای مضاعف چشم پوشی کرد. همچنین میبایست دسترسی مراکز مراقبتهای کاهش درد را که اینک در جمهوری فدرال آلمان گسترش مییابند را تسهیل کرد. برای گروهی از افراد سالمند و یا بیماران صعبالعلاج این مشکل هنوز لاینحل باقی است. آنها نمیخواهند در وضعیتی که مجبور به تحمل درد شدید و یا خدشه دار شدن آزادی فردیشان است از دنیا بروند. آنها در درون این اتفاق تهدیدی برای توجه به خود و صدمهای بر حق فوت با منزلت انسانی میبینند. این دسته از افراد مایلند از کم ارزش شدن روند مرگ با خودکشی (مستقیماً خودشان مبادرت کنند) خودداری کرده و به همین دلیل از افراد دیگری، شاید یک پزشک برای همراهی و کمک به خودکشی تقاضا کنند.
> نظریات دکتر «بتینا شونه-زایفرت» در مورد نمایشنامه
در مورد «بتینا شونه-زایفرت»: او کرسی اخلاق در رشته پزشکی در دانشگاه «وستفالیشن ویلهلمز» در شهر «مونستر» را داراست. در سال ۲۰۰۱ وی به شورای ملی اخلاق منصوب شد - از سال ۲۰۰۸ شورای اخلاق آلمان نامیده شد - که تا سال ۲۰۱۰ نیز عهده دار این سمت بود.
کمک به خودکشی: نگاهی بر جدال اخلاقی.
- مرزبندی ها، پس زمینه ها:
خودکشی برگرفته از مفهوم ریشه لاتین برای کشتن خود است. این واژه به لحاظ بالینی هوشیارانه انتخاب شده است و مفهوم بیطرفانهتری از کلمه مغرضانه قتل خود خواسته و یا عبارت رمانتیک مرگ رهایی بخش که به صورت ناخواسته در نظر گرفته شده است میباشد. داوطلبین مرگ میتوانند دارای دلایل متفاوت و یا انگیزههای مختلفی باشند که با وسایل گوناگونی قادرند خودکشی را انجام دهند:
۱- شلیک کردن به خود.
۲- غرق کردن خود.
۳- زیرگرفته شدن با وسایل نقلیه.
۴- کمی با خشونت و بیرحمی کمتر میتوان به مسموم کردن خود در اینجا نام برد، مجدداً به طرز آزاردهنده ای، مثلاً با سم موش یا مواد کمی ضعیفتر از آن و یا با یک ماده مناسب برای بیهوشی. البته آخرین راه ذکر شده نیاز به کمک تخصصی دارد زیرا تدارک و مقدار داروی بیهوشی و همچنین دادن موفقیتآمیز دارو باید به اندازهای اطمینان بخش باشد که موجب مرگ فرد شود. البته میزان محدود یا ممنوعیت چنین کمکهای برای یک مرگ خود خواسته از یک سو با قوانین کیفری، قراردادی یا حرفهای مربوط تنظیم میشود که در حال حاضر زمینه فعالیت بسیاری از کشورهاست. ولیکن در پس زمینه، همواره محکومیتهای اخلاقی وجود دارند و اینها به طور مشخص تحت تأثیر این مسئله هستند که سیاستهای مربوط به کمک به خودکشی چطور در مباحث پیش بروند و قوانین چگونه تنظیم شوند؛ در ذیل تنها از لحاظ اخلاقی در کمک به خودکشی بررسیهایی صورت گرفته است. بسیاری از تقاضاهای مرگ از سرگشتگی و آشفتگی و یا از یأس، ناامیدی به واسطه بیماریهای روحی و روانی، تحت تاثیر مواد مخدر و یا بحرانهای حاد زندگی نشأت میگیرند. ناگفته نماند که اجرای چنین آرزوها و خواستههایی باید با همه ابزارهای انسانی پیشگیری شود و نباید ساده انگارانه مورد حمایت قرار بگیرد. حتی اگر انگیزه مددکار منافع شخصی باشد یا انگیزه خودکشی در قبال اشخاص ثالث غیرمسئولانه باشد، حمایت از لحاظ اخلاقی به سختی قابل بحث خواهد بود. به عنوان مثال، اگر شخص دیگری (دومی) بخواهد از تعهد اخلاقی و یا بدهکاری که از آن بابت دارد چیزی برای خود بردارد.
آیا هر خودکشی یک رسوایی و آبروریزی محسوب میشود؟
کمک به خودکشی زمانی میتواند تنها به لحاظ اخلاقی مجاز شمرده شود که چنین آزادی را در مسئولیتپذیری و نه بیمسئولیتی در ذات خودکشی مجاز تلقی کند. نتیجه یک نظرسنجی در آلمان و سایر کشورهای غربی هر دو دیدگاه را به وضوح نشان میدهند که البته با اکثریت آراء آزاد نیز بدست آمده اند. از سوی دیگر، عقاید قوی و محکمی در خصوص بدبینی برای کمک به خودکشی به وضوح در سیاست اصحاب رسانه و سازمانهای پزشکی مشاهده میشوند. آیا آنها بر این عقیده که رنگ و بوی مذهبی نیز دارد استوارند که مردم باید تسلیم خداوند یا سرنوشت باشند و منتظر روزی که مرگ طبیعی فرا برسد؟ بر اساس این دیدگاه وجود موانع زیاد در مسیر انواع خودکشیها میتواند آنقدر بالا باشد که عملاً هیچ امکانی را باقی نگذارد. با این حال، در اینجا یک مسئله که به طبیعی بودن مرگ اطلاق میشود به فرایند بیماری منجر به مرگ متوسل میشود، بدیهی است که موارد زندگیهای مصنوعی (مواردی که زندگی افراد وابسته به دستگاه است) را نادیده میگیرد. این دستاویزها به لحاظ محتوایی توازنی را میتواند برقرار کند، چنانچه فردی بخواهد برای خودش و انجمن عقیدتیاش به لحاظ مذهبی دلایلی را بیاورد. اما با این دیدگاه، چه از نظر رابطه با خدا و چه در سایر موارد، برای اخلاقی جهان شمول که مشترکاً لازم الاجرا باشد، نامناسب است. چه چیز دیگری در مورد خودکشی که فردِ مایلِ به مرگ میخواهد آخرین مرحله زندگی را که پیش روی اوست کوتاه کند، اساساً موجب رسوایی است؟ هیچ کس دوست ندارد که این عمل به یک مسیر مشترک و مبتذل تبدیل شود، اما چطور میتوان شرایط بغرنج که به هیچ وجه قابل بهبود نیستند را نادیده گرفت، به عنوان مثال وقتی بیماری به درد غیرقابل تحملی دچار میشود تا او را به ناتوانی بکشاند، نیاز به مراقبت، کاملاً فرد را وابسته میکند، عزیزان و افرادی که شخص به آنها اعتماد دارد مردهاند یا غریبه شده اند. در حال حاضر، شرایط بسیار تاسف برانگیز است، اما درخواستهای خودکشی که حتی غیر مستقیم پاسخ داده میشوند رسوایی در بر ندارند.
> نظریات پروفسور «هینینگ روزانو» در مورد نمایشنامه مداخله خدایی:
در مورد پروفسور دکتر «هینینگ روزانو»: وی دارای کرسی استادی برای حقوق جزایی و پروسه حقوقی جرم و پزشکی قانونی و سرپرست مرکز علوم پزشکی-اخلاق دانشگاه «مارتین لوتر ویتنبرگ» است.
او همراه با دکتر «هیلگنددورف» نامه سرگشادهای بر علیه پاراگراف تبصره ۲۱۷ و درباره گسترش برنامهریزی شده جنایت تسهیل مرگ نوشت و به دادگاه تقدیم کرد.
جایگاه خودکشی در حقوق قضایی
۱- رابطه خودکشی و آزادی و استقلال رای
برای حقوقدانان غالباً قضاوت و صدور رأی در مورد خودکشی دشوار به نظر میرسد.
برای آن دسته از افرادی که زندگی را به عنوان ارزش والایی مینگرند، پذیرش کمک به خودکشی و یا به طور کل کمک به مرگ میتواند بسیار دشوار باشد به طوری که برای مساعدت و یاری در این مورد بیشتر مایل به سکوت هستند.
و همان طور که سنای بزرگ برای امور کیفری دیوان عدالت فدرال، یک بار قانون اخلاقی را به دلیل خودکشی نقض کرد و به این صورت بیانیهای را در سال ۱۹۵۴ اعلام کرد، هیچ کس مجاز نیست که زندگیاش را به گونهای بحث برانگیز از بین ببرد که البته این دیدگاه امروزه اعتباری ندارد. در سال ۲۰۰۱ دادگاه هنوز معتقد بود که قتل خود خواسته عملی غیر مجاز است. به هر حال دادگاه تا حد زیادی ثابت کرده است که این حکم نیز مداومتی نخواهد داشت، به همین علت بیانیهای که در آن ذکر شد که زندگی انسان در نظام ارزشی قانون اساسی بالاترین جایگاه را دارد، البته که کاملاً اشتباه و خطا به نظر میرسد و این مسئله با نگاهی اجمالی به قانون اساسی کاملاً مشهود است.
والاترین مقام در قانون اساسی به شأن و منزلت انسان
تعلق دارد.
در بند اول قانون اساسی چنین آمده است:
منزلت و کرامت انسانی مقّدس و غیر قابل خدشه دار کردن است.
در بند دوم، دومین پاراگراف، از زندگی نام برده میشود و اجازه مداخله در حق زندگی هم آنجا قید شده است که انسان فقط در زمان دفاع شخصی میتواند به انسان دیگری تعرض کند و همچنین نیروهای پلیس برای نجات جان افراد جامعه مجاز به شلیک هستند.
در مبحث منزلت انسانی از بند اول قانون اساسی (دقیقاً به این صورت آمده است: در رابطه با آزادی فردی پاراگراف قانون اساسی) از قوانین حقوق فردی به طور کلی محافظت شده است. این قانون موجب شد تا گسترش و رشد آزادی فردی ضمانت شود. آزادی قانونمند در تمام زندگی وجود دارد و در نهایت، قانون موجب میشود که یک مرگ با ارزش و مطابق با شأن انسانی اتفاق افتد و بر خلاف شرایط منسوخ شدهای که خودکشی را بیاخلاقی و ضد ارزش میدانست، تعهدی که به زندگی وجود دارد این را اثبات کرد که دیگر این دیدگاه درست نیست.
دیوان عالی دادگاههای اروپا برای حفظ حقوق بشر، حق آزادی فردی و استقلال شخص را در زمان مرگ با احکام متعددی موکداً به رسمیت شناخته است چرا که قاعدتاً نمیتواند تنها به قانون اساسی کشور آلمان استناد کند. کنوانسیون اروپا برای محافظت و صیانت از حقوق بشر حاوی قوانینی است که به طور مثال میتوان به بند هشت پاراگراف یک آن اشاره کرد که قابل مقایسه با قوانین و مقرراتی برای محافظت از زندگی اشخاص میباشند. در بند هشت دیوان عالی دادگاههای اروپا فقط حقی را برای هر انسان میپذیرد که وی بتواند برای خودش تصمیمگیری نماید که چگونه و در چه نقطه زمانی میخواهد به زندگیش پایان بدهد. قابل ذکر است که دادگاه سرپرستی فدرال در سال ۲۰۱۷ این تصمیمگیری متوازن شده را تصدیق و تایید کرد. سرانجام در یک حرکت اعجابانگیز، دادگاه قانون اساسی فدرال این دیدگاه را به شکل مصوبهای در فوریه سال ۲۰۲۰ برای کشور آلمان به صورت لازم الاجرا تصویب کرد.
۲- تقویت آزادی و استقلال رأی برای یاری رساندن در تسهیل مرگ
آنچه در مورد تعیین سرنوشت در پایان دادن به زندگی که در قانون اساسی و حقوق بشر اروپا آمده است به صورت انفرادی و تک به تک مفهومی ندارد و ترجیحاً میبایست هزاران دادگاه برگزار شوند تا مورد به مورد اتفاقات را پیشبینی و بررسی نمایند تا حیطه آزادی فردی در چارچوب هر مرگی بسط داده شود شرایط تسهیل مرگ است. این مسئله نیز ضروری به نظر میرسد، زیرا پیشرفت روز افزون پزشکی با اقدامات جدید باعث افزایش طول عمر شده است که میتوان گفت زندگی به طور تقریبی به بالاترین حد خود رسیده است. بنابراین در صورت خواسته واقعی و اختیاری بیمار اقدامات اولیه برای حفظ زندگی وی و یا افزایش طول عمر مجاز نبوده و درمانهایی که در جریان هستند میبایست متوقف شوند که در اینجا به عنوان اقداماتی برای تسهیل مرگ منفعل مشخص میشوند.
در سال ۲۰۱۰ دیوان عالی دادگاه فدرال در یک تصمیم شگرف این مسئله را به رسمیت شناخت که کمک غیر فعال برای تسهیل مرگ هم از طریق رفتار فعالانه قابل اجراست. مثلاً خاموش کردن دستگاهها و یا خارج کردن لوله مربوط به تغذیه مصنوعی، رفتار فعالانه محسوب میشوند بنابراین مفهوم تسهیل مرگ منفعل نیز باید به عنوان عمل غیر فعالانه تفسیر شود. در واقع صحبت در حوزه پزشکی این است که از عبارات صرف نظر از درمان پزشکی و یا توقف در درمان استفاده شود. به موازات این تصمیم دیوان عالی دادگاه فدرال با واژه تسهیل مرگ غیر فعال نیز موافقت کرد. به این ترتیب پزشک اجازه دارد که دُوز بالایی از یک داروی ضد درد برای بیمار تجویز کند چیزی مانند ماده مخدر البته در صورتی که کاملاً مطمئن باشد که بیمار از این طریق قبل از زمان موعد فوت خواهد کرد. امکانات مراقبتهای کاهش درد پزشکی نوین در واقع این شکل از تسهیل مرگ را تا حد زیادی بصورت زائد و بلا استفاده در آورده است. در حقیقت دوز و مقدار صحیح یک داروی ضد درد به طور معمول موجب افزایش سن میشود و نه کوتاه شدن آن. با این حال، پزشکان مراقبتهای کاهش درد اذعان میدارند که در موارد استثنایی همواره لازم است به تسهیل مرگ غیر مستقیم متوسل شوند. سرانجام این مجلس آلمان بود که در پایان زندگی اشخاص به تعیین سرنوشتی دموکراتیک دست یافت سپس مجلس در سال ۲۰۰۹، تصمیم گرفت که دستورالعمل بیمار را لازم الاجرا کند، که قبلاً فقط نشانه تمایل بیمار بود. اینکه یک بیمار میتواند به طور کامل و همه جانبهای مشخص کند که آیا مایل به درمان هست یا خیر و همچنین تا چه زمانی میخواهد زنده بماند و قیم بیمار دارای این اجازه هست که اگر بیمار دیگر توانایی برای بیان نظرش را نداشت از طریق وکالتش خواسته وی را به پزشکان و بیمارستان و کادر درمانی ابلاغ نماید. تمام این موارد در پاراگراف ۱۹۰۱ الف-بند ۱ دیده میشود. مجلس چنین پیشنهادی را از روند کاری خود که سعی در محدود کردن قدرت الزامآور فرمان بیمار است فسخ میکند که به عنوان مثال به آخرین مرحله مرگ میتوان اشاره کرد. این قانون با اعتراضات فراوانی روبرو شد. در ابتدا مخالفان، گزارشی از صدها سال قانون سنتی قدیمی در آلمان ارائه دادند که نشان میداد هیچ پشتوانه تاریخی برای آن وجود ندارد. در زمان چارلز پنجم با آن احکام خجالتآور دادگاه، که از زمان ۱۵۳۲میلادی خودکشی مجرمیتی محسوب نمیشد و به طورطبیعی اقدام به خودکشی نیز محکومیتی به همراه نداشت. این قانون ابتدا در قسمتی از امپراطوری آلمان اعتبار داشت و سپس در تمامی امپراطوری ملزم به اجرا شد. یافتههای مورد اشاره تعجبآور نیستند زیرا در منطق قانون کیفری تنها کمکی شامل مجازات میشود که با قصد و نیت قبلی انجام شود، بنابراین، کیفر خواستِ کمک برای یک خودکشی، بدون جرم متعصبانه غیر ممکن است.
۳- مجازات جدید در خصوص حمایت از خودکشی به دنبال منافع اقتصادی
ماده جدید مجازات در قانون جزایی نیز در نظر گرفته شده است زیرا هنجارهای کیفری فقط میتواند در جهت حمایت از دیگران و یا به طور کلی در نظر گرفته شود. فقط در این صورت محرومیت از آزادی، تهدیدآمیز و کماکان متناسب و قابل توجیه است. زندگی یک فرد که مایل به خودکشی است و آزادانه به دنبال مرگش است، دارای قانون جدیدی نیست، ولی میتواند قانون کیفری را توجیه کند. بنابراین افرادی که اقدام به خودکشی میکنند توانستهاند داشتن حق برای این عمل را به واقعیت تبدیل کنند و به این ترتیب این افراد مجازند که سرنوشتشان را شخصاً عهدهدار شوند. با پاراگراف تبصره ۲۱۷ در واقع قانونگذار از هیچ چیزی محافظت نمیکرد. خطراتی که آنها ذکر میکنند
فقط روی کاغذ وجود دارد و نمیتوان آنها را در زندگی واقعی نشان داد. اعتقاد بر این بود که افراد بیمار و یا کسانی که نیاز به مراقبت دارند میتوانند برای خودکشیکردن تحت فشار قرار بگیرند از طرفی خانواده آنها هم نباید هیچگونه فشار روحی-جسمی را متحمل شوند. این اعتراضات از پیشتر قابل شنیدن بودند، درست از زمانی که ما درباره مجوزهای تسهیل مرگ منفعل، مجادله میکردیم. حقیقت این است که برای خودکشی، فرد به سختی اغوا میشود و همچنین پایین بودن ارقام کسانی که به هنگام خودکشی در کشور سوئیس همراهی و مساعدت میشوند نشاندهنده یک مقابله انتزاعی در حیطهای خطرناک برای آزادی عمل و استقلال میباشد. این موارد در آلمان تنها ۱ تا ۲ درصد از تمامی حوادث را در بر میگیرند و با این فرضیه، فریفتهشدن افراد برای خودکشی درحال حاضر قابل اثبات نیست و بدین وسیله پاراگراف تبصره ۲۱۷ کاملاً مغایر با قانون اساسی کشور است. این سبک جدید مجازات، تاثیر مخرب و رو به افزایشی دارد. این قانون، پزشکان را به حاشیه برده و زمانی که آنان بخواهند به بیماری که تقاضای خودکشی داشته ملحق شوند منجر به بیاعتمادی زیادی در جامعه میشود زیرا رفتار تجاری پاراگراف تبصره ۲۱۷ به طور یکسانی بر همه پزشکان تاثیر میگذارد.
۴- رابطه بین خداوند و خودکشی
چه رابطهای بین خداوند و فرم جدید مجازات وجود دارد؟ در اینگونه موارد خداوند قطعاً جایگاه فوق العادهای ندارد و کلیسای مسیحیت حتی بیشتر از این دچار خلأ و فقدان میشود. از نظر کلیساهای مسیحی، نظریه متصور شده، مبنی بر اینکه حقوق فردی به صورت عمومی که در ماده ۱ آمده و در ارتباط با بند ۲ پاراگراف ۲ قانون اساسی است و در واقع شامل حق تعیین سرنوشت در پایان زندگی است، کاملاً بیگانه به نظر میرسد. به طور واضحتر حق انسانی که مایل است خودش تصمیم بگیرد، چگونه و در چه زمانی میخواهد به زندگی خود پایان بدهد درست مثل آنچه دیوان عالی اتحادیه اروپا بر اساس حقوق بشر آن را بیان کرده است با تصویر جهانی الهیات مطابقت ندارد. آن چه واضح و مبرهن است بین الهیات و روند تسهیل مرگ تضادی وجود دارد. مذهبیون میگویند که زندگی هدیهای از جانب خداوند است و خداوند مالک و صاحب اختیار جان هاست و بنابراین فقط اراده خداوند است که میتواند به مرگ و زندگی تعلق گیرد. این نظریه سنتی البته به صورتی نوین نیز با تغییراتی ارائه میشود. در اینجا صحبت از مقّدس بودن زندگی است. مراقبتی برای یک سازماندهی مناسب که خداوند به انسان اهدا میکند و در قبالش، آزادی و استقلال در چارچوب ویژهای قرار میگیرد. اکنون این روند یک موقعیت اخلاقی است که باید جدی گرفته شود، اما نمیتواند بر قوانین کیفری تأثیر بگذارد زیرا مجازات نباید ایدههای ساده اخلاقی را با ابزار مجازات اجرا کند که در یک جامعه کثرت گرا قابل قبول نیست. این مسئله در صورتی صادق است که اکثریت امروزه مردم آلمان را عددی بین ۵۰ تا ۶۰ درصد به عنوان مسیحی ببینیم. بنابراین جالب است بدانید که تصمیم مجلس برای قرار دادن ارتکاب عمل خودکشی در ردیف جرم جنایی تحت تأثیر قاطع کلیساهای مسیحی صورت گرفته شده است. قدرمسلم تحقیقات مفصل و نسبت شغلی «فردیناند فون شیراخ» با موضوعات انتخابیاش کتابهای او را به ارزشی دوچندان و ماندگار در حوزه ادبیات نمایشی و داستانی تبدیل میکند. نمایشنامه «مداخله خدایی» با ترجمه رضا بهکام و نازنین قدمگاهی از انتشارات «روزبهان» به چاپ رسیده است و در دسترس خوانندگان و علاقه مندان به حوزهی ادبیات جنایی و نمایشی میباشد.
انتهای پیام