جمعه 23 بهمنماه 1360
پس از نماز صبح، مقداری پیاده روی در حیاط کردم و قدری مطالعه. ساعت 10 صبح در دفتر آقای رئیسجمهوری، جلسهای با حضور نخست وزیر و وزیر خارجه داشتم. دکتر ولایتی در آستانه مسافرت به الجزایر و لیبی، مایل بود، درباره سیاست مذاکرات مشورت کند. تصمیماتی در کیفیت برخورد، راجع به مسائل جنگ و نفت گرفتیم. قرار
شد اگر بتواند وامی از لیبی بگیرد. ساعت
یازده و نیم، برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه رفتم. راجع
به دستاوردهای انقلاب و اعلان اردن در خصوص اعزام داوطلب به حمایت عراق، صحبت کردم. عصر در منزل بودم. مطالعه میکردم و استراحت. فاطی در منزل جدیدش، دوستان خود را به شام دعوت کرده بود، حدود شصت نفر. عفت سرگرم تهیه شام و وسایل پذیرایی بود.اول شب، احمد آقا آمد و راجع به حوزه علمیه قم و روحانیت و جامعه مدرسین و رهبری بعد از امام، تذکرات مفیدی داد.آقای (محسن) رضایی از اهواز تلفن کرد و پیشنهاد کرد، من سری به جبههها بزنم. حادثه مهمی نداشتیم. عراق در جنوب نیسان حملهای کرده که سرکوب شده. مرکزیت پیکار کشف و عدهای از رهبران گروهک محارب دستگیر شدهاند.
ادامه دارد...