[ محمدرضا شوق الشعرا ]- گوی آتشین سرخ و زیبا و فریبنده ذهن و چشم، چون نقطه کوچکی بر صفحه پهناور و بی انتهای آسمان در هنگامه طلوع می درخشد و به تماشا ایستادگان را به آرامی و در سکوت سرشار از آرامش صبح جادو می کند.
صبح بخیر! سلام
از این همه زیبایی و هنرنمایی و خلاقیت آفرینش در لحظههایی که صبح با طلوع خورشید از راه می رسد، غفلت کردن و غافل شدن و به آن پشت کردن و آن را ندیدن، چیزی از زیبایی و ارزش و هنر و سخاوتمندی و عشق و گرمای خورشید کم نمی کند و خورشید همچنان با همه توان و از خود گذشتگی، تکه هایی از وجود و هستی خود را برای به جهان هستی، هستی بخشیدن ایثار میکند و از خویش می گذرد و عاشقانه در خود می سوزد تا دنیای بزرگی روشن و گرم شود و زندگی و هستی ادامه یابد...
قدر بدانیم این لحظه های زیبا را بـــا تماشای آسمان و رفتن و قدم زدن زیر سایه خورشید و نفس عمیق کشیدن.