در این ستون ـ بیهیچ دخل و تصرفی ـ گزیدهای از مطالب روزنامههای سراسری کشور را، فردای انتشار میتوانید مطالعه کنید.
وطن امروز: افشاگری سیف از تصمیم دولت برای ارز 4200 تومانی
طی ماههای اخیر با رشد شدید قیمت بسیاری از کالاها، انتقادها نسبت به تصمیم دولت برای تخصیص بینتیجه ارز 4200 تومانی بشدت بالا گرفت. اظهارات مقامات مختلف نشان میدهد دولت از سال 97 تاکنون دهها میلیارد دلار ارز 4200 تومانی برای مصارف مختلف تخصیص داده است. با این حال اکنون قیمت بسیاری از کالاهایی که واردات آنها مشمول دریافت ارز 4200 تومانی بوده، رشد شدید داشته است. شکست سیاست تخصیص ارز ترجیحی به حدی بوده که برخی کالاهای مشمول ارز دولتی حتی بیشتر از کالاهایی که با ارز آزاد وارد شدند، افزایش قیمت داشتهاند. اکنون و با اوج گرفتن انتقادها از سیاست دولت در تعیین دستوری نرخ 4200 تومانی برای ارز و شکست این سیاست، مقامات دولتی سعی در معرفی سایر بخشهای خارج از دولت به عنوان مسئولان سیاست ارز 4200 تومانی دارند. اظهارات اسحاق جهانگیری در ربط دادن ارز 4200 تومانی به تصمیم سران قوا هم تلاشی در همین راستاست. تلاش جهانگیری برای بیتقصیر نشان دادن دولت در موضوع ارز 4200 تومانی در حالی است که اظهارات چند ماه پیش ولیالله سیف، رئیسکل پیشین بانک مرکزی، عمق بحران دولت در اتخاذ تصمیم کارشناسی بویژه در مقاطع بحرانی را نشان میدهد.
رئیس کل سابق بانک مرکزی در تشریح جزئیات جلسه دولت در فروردین 97 که به تعیین دستوری نرخ 4200 تومان برای دلار ختم شد، گفت: «پیشنهاد بانک مرکزی برای تکنرخی کردن ارز در دولت مورد توجه قرار گرفت و جمعبندی انجام شد و بر این اساس برای نهایی کردن تصمیم با آقای رئیسجمهور جلسهای گذاشتند. گفتیم جمعبندی این است که یک نرخ باید داشته باشیم. آقای رئیسجمهور گفت: باشه؛ 3800 تومان!» سیف در پاسخ به این سوال که 3800 تومان برای نرخ ارز از کجا آمد؟ گفت: «همینطوری! هیچ محاسبهای در کار نبود». سیف همچنین به مصاحبه جهانگیری پس از جلسه تصمیمگیری ارز 4200 تومانی اشاره کرد و گفت: «چیزی که عجیب بود این مصاحبه بود که ما هیچ محدودیتی نداریم و هر کسی که میخواهد بیاید ارز بگیرد. این اشکال داشت که من در جلسات بعدی که با اعضای اقتصادی داشتیم گفتم منابع ارزی محدود است. شما وقتی این را مطرح میکنید (پرداخت ارز برای همه نیازها) بانک مرکزی از کجا بیاورد؟» روایت رئیس کل بانک مرکزی از تصمیم دولت برای تعیین نرخ 4200 تومان برای هر دلار آمریکا، نقش پررنگ روحانی و جهانگیری در این تصمیم را به وضوح نشان میدهد. در واقع روحانی بدون توجه به توصیههای کارشناسی و بدون کمترین تخصص در اقتصاد، پایهگذار تصمیم غلطی شد که نتیجه آن، هدررفت دهها میلیارد دلار ارز در شرایط محدودیت ارزی و شکست در کنترل تورم بوده است.
شهروند: چه کسی «امیر» را کشت؟
گفتوگوی اختصاصی «شهروند» با خانواده «رضا» پسر بیآرزو، 7روز پس از خودکشی
هفت روز از مرگ پسر بیآرزو گذشت؛ پسر معروف لب خط. در خانه عمو مراسم هفتم برگزار شد. همه آمده بودند. هنوز هم شوکهاند. هنوز هم نمیدانند چرا رضا آخر خط را انتخاب کرد. حتی هنوز نمیدانند چگونه نفسهایش به آخر رسیده است. منتظر جواب کالبدشکافی هستند. ماندهاند با هزاران سوال بیجواب و یک وصیتنامه چهار برگی از آخرین حرفهای رضای بیآرزو. وصیتنامهای که در خانواده دست به دست میچرخد و داغ بازماندگان را بیشتر میکند. درددلهایی که هیچوقت به زبان نیاورد اما کلمه به کلمهاش را نوشت تا همیشه به یادگار بماند.
همان ابتدای کوچه عظیمی تصویر رضا روی بنر سفیدرنگ خودنمایی میکند. پسری که برای محله لب خط الگو شده بود. اما دیگر نیست تا آوازه شهرت و نقشآفرینیهایش به گوش همه شهر برسد.خانه عمو مهدی هم همان ابتدای کوچه قرار دارد. خانهای دوطبقه با سنگ کرمرنگ که بنرهای تسلیت سرتاسر دیوار خانه را غرق در عزا کرده است. یکی اشک میریزد و دیگری بر سرش میکوبد.از صبح یکشنبه مراسم هفتم رضا آغاز شده بود. عزاداران از بهشتزهرا(س) به خانه عمو مهدی آمدهاند. باور
نبودِ رضا در محله لب خط محال است. همه از ایستادگی و مقاومت رضا میگفتند. از امیدی که به آینده داشت. هوا تاریک شده بود که میهمانان یک به یک از خانه سیاهپوش خارج شدند. فاتحه میخواندند و صلوات میفرستادند. عمو و پسرعموی رضا هم به استقبال میهمانان آمدند.همه در کوچه 4متری عظیمی ایستاده بودند. 7 روز عزاداری دیگر به پایان رسیده بود. به رسمشان پایبند بودند. پایان شب هفتم باید خانه را از سیاهی پاک میکردند.یکی نردبان آورد. پسربچهای بالای نردبان رفت. بنرهای تسلیت را یکییکی از در و دیوار کَند. زمین کوچه پر شد از بنرهای سیاه تسلیت. میهمانان به کمک آمدند. بنرها را جمع کردند. بنرهایی که دیگر کارایی نداشتند. نوبت به تصویر بزرگ رضا که سر کوچه نصب شده بود، رسید. آن را هم از جا کَندند. اما تصویر بزرگ رضا تنها بنری بود که نگه داشتند. میخواهند همین تصویر در ایام محرم سر کوچه نصب شود. وقتی بنرها جمع شد، میهمانان هم رفتند...
اعتماد: دراسارت قاچاقچیان
برای رسیدن به منطقه نوسود که یکی از قدیمیترین منطقههای سکونت و حرکت کولبران است به سمت مرز است، باید حدود 75 کیلومتر از مریوان به سمت غرب حرکت کنیم، وارد منطقه توریستی اورامانات میشویم که هر چند یکی از زیباترین مناطق ایران محسوب میشود و سالانه گردشگران بسیاری را به سوی خود جلب میکند، اما سرمایهگذاری و ساخت و ساز مناسبی برای صنعت گردشگری در آن نمیبینیم.اندک رستوران و هتل ساده و چند مغازه صنایع دستی هم از زمان شیوع بیماری کرونا تقریبا تعطیل هستند و واضح هست که از رونق افتادن این منطقه، بیکاری را بیشتر به جان مردم انداخته است.از گردنه ژالانه و ته تِه هم رد میشویم با کوههای پر از برفش و جادههایی که گارد ریل ندارد؛ همراهان من از ماشینهایی میگویند که بارها و بارها از این گردنه به دره پرت شدند؛ گردنه ته تِه اما چقدر آشناست، چه غم سیاهی دارد این دامنه سپیدپوش کوه، آدم را به یاد فرهاد و آزاد نوجوان میاندازد.
در ادامه مسیر در جاده ژالانه، کولبران را میبینیم که دور هم جمع شدند تا بار خود را تحویل بگیرند؛ آنهایی که توان مالی بیشتری دارند، برای حمل بار قاطر اجاره میکنند و بقیه کولبران، بار خود را به دوش گرفته و با هم به دل کوه میزنند تا آن سوی مرز.به نوسود میرسم به شهر نودشه که طبق آمار شورای شهر، حدود 4 هزار و 500 هزار نفر جمعیت دارد و یکی از منطقههایی است که بیشترین ساکنان آن کولبر هستند.منطقهای کوهستانی با خانههایی که روی کوه ساخته شدند و گاهی سرما به زیر 12 درجه میرسد اما هنوز مهمترین وسیله گرمایشی مردم چراغهای نفتی و گاهی زغالی است؛ لولههای گاز به خیابانها کشیده شده اما تا خانهها نرفته، شاید زمستانهای بعدی به خانهها برسد.در کمترین گفتوگوها در شهر متوجه چند نکته میشوم؛ تعداد بالای جوانان تحصیلکرده و بیکار، عادی بودن مسئله کولبری و غیرسیاسی بودن مردم؛ اکثر مردم طرفدار جریانهای سیاسی در پایتخت نیستند و تمایلی هم به دانستن جریانها و اتفاقات سیاسی آن سوی مرزها را ندارند؛ اینجا بیشتر شبیه یک شهر ترانزیتی است، هر روز و هر شب حجم زیادی کالا از این شهر به روستاهای مرزی دزاور و هانی گرمله میرود اما هنوز کلمه قاچاق میان مردم جا نیفتاده و مردم شهر این فعالیت را عادی اما غیرقانونی میدانند.
خیلی زود زنان و مردان کولبر را پیدا میکنم، چنور یکی از زنان جوانی است که سالهاست با ماشین خود، بارهایی مانند لوبیای سفید و بنزین را به سمت مرز میبرد و از روستایهای لب مرز توسط کولبرها به خارج میفرستد.بلند قد و آراسته است، با اعتماد به نفس حرف میزند و بسیار مهمانواز است. دو پسر دارد که خود سرپرست آنهاست. چنور میگوید کولبرها از مرز محافظت میکنند و رفت و آمد آنها که هیچ انگیزه سیاسی ندارند و اغلب هم شناخته شده هستند، وجود آنها به نفع دولت است؛ خب البته نظر چنور از امنیت کمی متفاوت است.از او میپرسم چطور کولبرها شناخته شده هستند؟ میگوید اکثر ما کارت کولبری یا کارت تردد داریم.
از شهدیه خانم میپرسم کارت کولبری چه کمکی تا به حال به شما کرده است؟ میگوید هیچ، میپرسم چه توقعی از دولت دارید؟ میگوید کارت تردد به هم بدهند. میگوید 45 سال دارد و حدود 5 سال است که کولبری میکند، بعد از جدایی از همسرش سرپرستی دو فرزندش را به عهده گرفت و اگر کولبری نکند اجاره خانه و مخارج فرزندان را ندارد؛ روزی خیاط بوده اما الان عصب دستهایش از کار افتاده و مچ دستهایش تقریبا بیحس شده است.شهدیه خانم برای حمل 25 کیلو بار به عراق حدود 30 هزار تومان میگیرد، در هفته دو مرتبه میتواند کولبری کند و گاهی تا 50 کیلو را با خود حمل میکند؛ وقتی درآمد ماهانهاش از کولبری را تخمین میزند به 500هزار تومان نمیرسد.