در این ستون ـ بیهیچ دخل و تصرفی ـ گزیدهای از مطالب روزنامههای سراسری کشور را، فردای انتشار میتوانید مطالعه کنید.
شرق: دعوای زرگری
روزنامه ی شرق دعواهای سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری 1400 را به دعوای زرگری تشبیه کرده مینویسد:
سریال اختلافهای اصولگرایان که پیش از انتخابات بر سر لیست و سرلیستی شروع شده بود، بعد از انتخابات به انتخاب رئیس مجلس یازدهم رسید، اما در همان نقطه متوقف نشد و سپس هیئترئیسه را هم دربر گرفت؛ تا جایی که دلخوریها از نحوه انتخاب و چینش روسای کمیسیونها بابت دخالت هیئترئیسه، همان اوایل حتی
بحث استیضاح هیئترئیسه را هم پیشکشید. این اختلافها گویا مانند آتش زیر خاکستر باقی ماند و نشانهها و پسلرزههایش همچنان ادامه دارد. عمده اختلاف نیز بین تیم قالیباف و
تیم جبهه پایداری و نزدیکانشان است. پایداریها از همان ابتدا تمایلی به حضور قالیباف در فهرست اصولگرایان نداشتند، بعد هم برایش پیششرط گذاشتند که درصورتیکه بخواهد رئیس مجلس شود، باید عطای ریاستجمهوری را به لقایش ببخشد. پس از آن بود که قالیباف دیگر در جلسات وفاق اصولگرایان شرکت نکرد. آقاتهرانی، دبیرکل جبهه پایداری و رئیس فعلی کمیسیون فرهنگی مجلس، همان زمان گفته بود که یاران و طرفداران قالیباف که میدانند او چرا در جلسات شرکت نمیکند، برای فرافکنی موضوع کذب دعوتنکردن از ایشان را مطرح میکنند. بهجز جبهه پایداری، برخی تکچهرهها هم در مجلس با قالیباف زاویه دارند. مورد مصطفی میرسلیم که در این چندماهه بارها از وضعیت مجلس گلایه کرده و حتی علیه رئیس آن حرف زده و او را متهم به این کرده که با اعطای رشوه مانع بهسرانجامرسیدن طرح تحقیقوتفحص از شهرداری زمان خودش شده است، شاخصترین آنهاست؛ تا جایی که در نهایت منجر به شکایت قالیباف از او شد.
کیهان: وقت هجوم ماست نه سازش (یادداشت روز)
یادداشت روز روزنامهی کیهان به بیانیه اخیر تروئیکای اروپایی اختصاص دارد:
بیانیه اخیر سه کشور اروپایی را میتوان بازتاب سخنان نادرست بعضی از مسئولان ایرانی دانست که بدون توجه به شکست چندباره مذاکره با غرب بار دیگر از آمادگی خود برای مذاکره با آمریکا و اروپا خبر دادهاند. موضع اروپا مبنی بر اینکه باید در برجام تغییراتی به وجوداید تا نگرانیهای غرب از لغو تحریمهای تسلیحاتی و نیز از اقدامات ایران برای گسترش توانمندیهای نظامی و نفوذ منطقهای ایران برطرف شود در واقع پاسخ به تمناهای مذاکره از سوی مقامات دولتی جمهوری اسلامی بود. غرب میگوید شرط انجام این مذاکره، تن دادن ایران به دست برداشتن ایران از برنامههای هستهای و غیرهستهای خود است. این به آن معناست که ما نه تنها نباید از لغو تحریمها بهعنوان پیششرط مذاکرات مجدد حرف بزنیم بلکه باید پیش شرطهای غرب را هم پیش از هر مذاکرهای تامین نمائیم. در این میان روی کارآمدن جو بایدن و ادعای تاثیر مثبت آن بر ایران، توهمی است که گرفتاران به آن در ایران را به ادبیاتی کشانده است که باعث مطالبهگرایی کشورهایی شده که در زیر پا گذاشتن تعهدات برجامی خود تفاوتی با «آمریکای ترامپ» ندارند. همین بیانیه وضع «آمریکای بایدن» را هم در رابطه با برجام و بطور کلی مسائل ایران نشان میدهد. به این معنا که حداکثر اتفاقی که با روی کار آمدن بایدن میافتد این است که در موضوع برجام و غیر آن موضعی شبیه انگلیس، فرانسه و آلمان داشته باشد یعنی نه تنها گامی در جهت لغو تحریمهای ظالمانه- علیرغم انجام افراطگرایانه تعهدات از سوی ایران- برنمیدارد بلکه در موضوعات حساسی نظیر قدرت نظامی و امنیت منطقهای ایران درصدد تحمیل شرایط خود و تداوم و حتی تشدید تحریمهای فعلی است. پس چه تفاوت واقعی میان آمریکای بایدن با آمریکای ترامپ وجود دارد؟ چرا بعضی از مسئولین محترم کشور به این حقایق آشکار که دشمنان آمریکایی و اروپایی بر منارهها فریاد میزنند، توجه نکرده و باز کشور را به سمت دالان تهدیدات و محرومیتهای بیشتر سوق میدهند؟
الان بایدن و بسیاری دیگر حتی بسیاری از جمهوریخواهان اعتراف میکنند که این «سیاست متهورانه» کمکی به آمریکا در برونرفت از شرایط دشوار نکرده است. یکی از این موارد هم بالا گرفتن بحث شکست سیاست «اعمال فشار حداکثری علیه ایران» در آمریکا و اروپاست. آن روزی که سیاست فشار حداکثری به عنوان «راهحل» مواجهه با ایران در نظر گرفته شد، جامعه آمریکا وحتی اروپا با آن همراهی کرد، همراهی اروپا این بود که علیرغم آنکه خود را در حفظ برجام جدی نشان میداد، اما حتی از باز کردن یک روزنه کوچک روی ایران خودداری کرد. پس سیاست فشار حداکثری یک سیاست دونالد ترامپی نبود، سیاستی بود که از سوی همه غرب مورد حمایت قرار گرفته است. الان اعتراف به شکست دوره چهار ساله اخیر آمریکا، اعتراف به شکست آمریکا و حتی شکست غرب در مقابل «مقاومت ملت ایران» است.
زمزمه آمادگی ایران برای مذاکره مجدد با آمریکا که البته به جایی نمیرسد چرا که این با سیاست قطعی نظام که مورد پشتیبانی قاطبه ملت و رهبر معظم انقلاب است، منافات دارد، باعث ضعف جبهه داخلی و به توهم افتادن آمریکا و اروپا برای اعمال فشارهایی متراکمتر میشود. ما در برجام بعداز هزینههای بسیار سنگینی که پرداختهایم و نباید میپرداختیم، هم اینک لااقل از نظر تبلیغاتی و سیاسی دست برتر داریم چرا که طرف نقضکننده برجام اروپا و آمریکاست اما زمزمه بعضی از مسئولین ایران این حربه که میتواند در استیفای حقوق ملت به کار گرفته شود را از بین میبرند. زمزمه فارغ از حکمت و مصلحت مذاکره، راههای غیر آمریکا و اروپا را هم برای ما ناامن میکند چرا که باعث سردرگمی کشورهایی نظیر چین، روسیه و هند میشود. آنان با این زمزمهها درباره صداقت ما در اصلاح سیاست خارجی و روی کردن به «سیاست اولویت شرق» شک میکنند کما اینکه شک کرده و بیرغبتی نشان دادهاند تا جایی که وزیر محترم امور خارجه ناگزیر شد پیغامهای اطمینانبخشی برای مقامات چینی بفرستد اما چه فاید وقتی مذاکره مجدد با آمریکا و اروپا از زبان آقایان نمیافتد.
آرمان ملی: چرا رئیسجمهور نظامی؟
احمد زیدآبادی روزنامه نگار و فعال سیاسی در یادداشتی در روزنامه آرمان پیرامون مباحث مطروحه حول محور رئیس جمهور نظامی مینویسد:
مناقشه بر سر احتمال حضور یک نظامی در مقام ریاست جمهوری ایران در بین محافل مختلف بالا گرفته است. درحالیکه اصلاحطلبان و اعتدالگرایان نسبت به وقوع چنین رخدادی اظهار نگرانی میکنند، اصولگرایان عمدتا این نوع نگرانیها را مردود دانسته و بعضا تنها راه عبور از مشکلات اقتصادی جاری را حضور یک «جوان پرانرژی انقلابی» بهخصوص با سابقه نظامیگری در پاستور میدانند. حضور یک نظامی در پاستور اما واقعا چقدر میتواند نگرانکننده باشد؟ پاسخ به این پرسش، بستگی به نوع داوری درباره شرایط کنونی کشور و راههای برونرفت از آن را دارد. اگر بپذیریم که دولت پنهانی با سیطره و قدرت سیاسی در ایران وجود دارد، در آن صورت، نگرانی اصلاحطلبان از تسخیر پاستور توسط آنان، چندان موجه نمینماید! در حقیقت، باور به دولتی پنهان
با قدرتی بلامنازع، اعتراف به صوری بودن کلِ دمودستگاه پاستور است که از یکسو، هر گونه تلاش میانهروها برای تسلط بر آن را بیمعنی میکند و از سوی دیگر، تسخیر آن توسط نیروهای «دولت پنهان» عملا تغییری قابلِ توجه در معادله کنونی قدرت در ایران به وجود نمیآورد، جز اینکه آنچه را گفته میشود پنهان است، در نزد افکار عمومی علنی و آشکار میکند! به نظرم همین نوع
تعارضات تحلیلی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان است که بخش اعظم جامعه را نسبت به هشدارها و اخطارهای آنان در مورد ظهور یک نظامی در مقام ریاستجمهوری برنمیانگیزد و از بیتفاوتی آنها به این موضوع نمیکاهد. از نگاه بسیاری از مردم، اگر همه امور تعیینکننده، به سرپنجه نامریی دولت پنهانی رقم میخورد، پس چرا باید از مرئی شدن آن در ساختمان پاستور به هراس افتاد؟ بهنظرم اصلاحطلبان و اعتدالگرایان پاسخ روشن و دقیقی به این پرسش ندارند جز اینکه دائما تکرار
کنند که دولت پنهان در صورت تسخیر پاستور، خرده منفذهای تنفس سیاسی و فرهنگی را هم میبندد! این پاسخ اما پرسش دیگری را پیش میآورد و آن اینکه اگر قدرت واقعی در دست دولت پنهان است چرا تاکنون خرده منفذهای سیاسی و فرهنگی را نبسته است؟ خواهند گفت؛ حضور اعتدالگرایان در پاستور و سایر مراکز تصمیمگیری مانع آنها شده است! این حرف اما ادعای خالی بودن پاستور از قدرت واقعی و تمرکز آن در دست دولت پنهان را به چالش میکشد و مسئولیت تراکم مشکلات را متوجه قوه مجریه و ناتوانی مدیریتی و تخصصی آن میکند؛ موضوعی که خود آنها را خوش نمیآید. باوجود این نوع مجادلات، به نظر میرسد که حضور یک نظامی در پاستور اقتضای روند تطور اوضاع ایران در سه دهه گذشته و از منظر منطقِ تحول امری گریزناپذیر باشد! شاید به همین علت بسیاری از مردم از آن هراس ندارند بهویژه اینکه پاستور گرچه برای همه جناحها، بسیار وسوسهانگیز است، اما آن نقطه، بیش از آنکه مولد قدرت باشد، به مثابه منزلگاهی برای آزمون صلاحیتِ واقعی افراد در رفع یا کاهش مشکلات عینی جامعه عمل میکند و بهتر از هر جای دیگری تمام نقصانها و ناتوانیها و بیبرنامگیها و بهویژه توهمات را روی پرده میریزد. بنابراین، هر کس اسب خود را برای دستیابی به این مقام زین کرده باشد، به سوی فتح هدفی پیش میتازد که همه قابلیتهای درونی او را بیهیچ تعارف و امکانِ پردهپوشی، عیان خواهد کرد و جایی برای لافزنی و گزافهگویی و اوهامپروری باقی نخواهد گذاشت!