آفتاب یزد – گروه فرهنگی: «کتابفروشی کسبوکار پُر سود و منفعتی نیست و بههمین خاطر خیلی نمیتواند برای تبلیغات هزینه داشته باشد؛ این در حالی است که متاسفانه در حال حاضر به دلیل شرایط پیش آمده، کتابفروشیها بُرد رسانهای خوبی ندارند. برای مثال کتابفروشها هیچ فضای تبلیغاتی در سطح شهر در اختیار ندارد و از لحاظ ریالی نیز برایشان مقدور نیست که برای اجاره بیلبورد، پولی هزینه کنند. از دیگر معضلات کتابفروشیها در زمینه تبلیغ فعالیتهایشان میتوان به ناهماهنگی در ارگانهای مربوط به این حوزه اشاره کرد؛ برای مثال یک کتابفروشی برای تبلیغات با معاونت فرهنگی شهرداری منطقه مربوطه، طرح پیشنهادی تبلیغش را هماهنگ میکند و پس از نصب تبلیغات روی شیشه مغازهاش با برخورد اجرائیات شهرداری، روبهرو شده و مجبور به جمعآوری بنر میشود و بخش مربوطه عدم هماهنگی را بهانه میکند! به عقیده من برای رفع برخی از مشکلات در این زمینه باید تلاش شود تا تمام کتابفروشیها به نحوی معرفی شده و فعالیتهای فرهنگی بیشتر مورد توجه قرار گیرد، چرا که مردم از رسانههایی چون رادیو و مطبوعات و همچنین بیلبوردهای شهری بسیار استفاده میکنند، در همین راستا رسانههای در دسترس مسئولین شهری میتواند بُرد خوبی برای معرفی فعالیتهای فرهنگی در سطح شهر داشته و بسیار تاثیرگذار باشد.»
آنچه خواندید بخشهای کوتاهی از سخنانی است که مهدی غفاریان که از فعالان حوزه کتاب در استان خراسان است و مدیریت کتابفروشی «نشر چشمه دلشدگان مشهد» را بر عهده دارد، چندی پیش در گفتگویی بیان کرده بود. اظهاراتی که نشان میدهد فعالان عرصه کتاب در خارج از تهران (حتی شهری مثل مشهد که علاوه بر ساکنانش سالانه پذیرای افراد زیادی از مردم از سراسر دنیاست)، از مشکلات عدیدهای رنج میبرند که کتابفروشیهای پایتخت نشین تنها با بخشی از آنها مواجهند. در این گزارش به واکاوی این اظهارات خواهیم پرداخت تا با دریچه جدیدی از مشکلات فعالان این حوزه در
شهرستانها آشنا شویم. شاید اولین کسی که برای اولین بار علاقه مند
شد تا جایی را برای خود دست و پا کند و با قرار دادن کتابهای
مختلف در زمینههای گوناگون علمی، تاریخی، جغرافیایی، سینمایی، سیاسی، شعر و رمان و... در قفسههای مختلف آن مکان، برای خود به اصطلاح کتابفروشی راه انداخته و به وسیله آن بتواند برای خود منبع کسب درآمدی دست و پا کند، در طول دوران کاری خود با مشکلات و مسائل و مصائب مختلف غیر قابل حلی مواجه شده باشد به نحوی که ممکن است بارها تصمیم به تعطیلی کار خود گرفته و ترجیح داده باشد کسب و کار دیگری را در زمینه مشاغل دیگر برای خود راه بیندازد، اما علاقه به کتاب و کتابخوانی و دوست داشتن شغلی در عرصه فرهنگی او را مجاب کرده باشد که از تعطیل کردن مکانی که به مردم خدمات فرهنگی ارائه میکند صرف نظر نمایند. این موضوع
مهم که با درصد بالایی از اطمینان میتوان بیان کرد که برای اولین نفری
که تصمیم به تاسیس یک کتابفروشی گرفته رخ داده، در طول
تاریخ بارها و بارها برای اشخاص دیگری که آنها هم شغل کتابفروشی را برای ادامه فعالیت حرفهای خود انتخاب کردهاند ایجاد شده است. افرادی که ممکن است برخی از آنها در برابر مشکلات مقاومت کرده و به قول معروف رشته کاری آنها به نخ رسیده اما پاره نشده باشد، برخی دیگر نیز در مواجهه با اولین مشکلات با خود گفته باشند اگر سرمایهام را در شغل دیگری قرار دهم قطعا هم سود بیشتری نصیبم خواهد شد و هم از اعصاب راحتتری برخوردار خواهند بود، بنابراین مکانی که مردم از آن به عنوان کتابفروشی یاد میکردهاند را تغییر کاربری داده و به مغازه دیگری تبدیل کرده است. چنین اتفاقی البته فقط یک تغییر ساده کاربری به حساب نمیآید، بلکه یک اتفاق غم انگیز فرهنگی نیز محسوب میشود چرا که مکانی که مردم میتوانستند به آن مراجعه کرده و خوراک فرهنگی خود را از آن کسب کنند دیگر برایشان وجود ندارد. این یعنی دری از درهای فرهنگسازی که در نگاه کلیتر میتواند مدرسهای برای انسانسازی باشد برای همیشه
بسته شده است. مسلم است که هر فعالیتی اعم از اقتصادی و
غیر اقتصادی که جای فعالیت فرهنگی کتابفروشی در مکان یاد شده او
را میگیرد، نخواهد توانست به اندازهای که کتابفروشی منفعت فردی و اجتماعی برای جامعه به همراه دارد را در درون خود داشته باشد. هرچند که سود مادی فراوانی را نیز در درون خود داشته باشد چرا که پرواضح است که اولا این سود تنها به جیب صاحب مغازه و کسی که در آن مغازه فعالیت میکند، میرود و ثانیاً این فعالیت از هر نوعی که باشد تاثیرات فرهنگی خاصی را روی افراد جامعه نخواهد گذاشت، در حالیکه زمانی که این مغازه به صورت کتابفروشی اداره میشد حتی افرادی که از جلوی آن مغازه عبور میکردند هم با دیدن کتابهای مختلف پشت ویترین مغازه حالشان به اندازه سر سوزنی هم که شده خوب میشد چه رسد به اینکه بخواهند بروند داخل و برای خود کتابی خریداری کنند. اما نکته حائز اهمیت این است که چرا در جامعهای
که به قول معروف از فرهنگ و تمدنی قدیمی و البته منحصر به فرد
برخوردار است و تاریخی چند هزار ساله دارد باید چنین اتفاقی
رخ بدهد؟ مسلم است وقتی یک کتاب فروشی با مشکلات متعددی روبرو میشود به مرحلهای میرسد که یا ناچار به تغییر کاربری داده و یا مغازهاش را بفروشد به این معنا و مفهوم است که آن جامعه به لحاظ فرهنگی و به لحاظ اقتصادی گرفتار مشکلات و مسائل و مصائب گوناگونی شده است مشکلاتی که گاه آنقدر قدرت شان زیاد است و غیرقابل حل هستند که باعث میشوند یک موضوع فرهنگی که باید در اولویت تصمیم گیریهای کلان سیاستمداران قرار بگیرد به حاشیه رفته و موضوعی مانند گرانی تخم مرغ به مسئله و معضل روز جامعه تبدیل شده و همه در پی این باشند که چگونه میشود از رشد بیرویه قیمت این محصول کوچک که گاه حتی نمیتواند برای یک وعده غذایی شکم یک نفر را سیر کند جلوگیری کرد.
* طرح یک پرسش
چرا؟ این بخش را با یک کلمه پرسشی آغاز کردیم. کلمهای که میتواند و البته باید دنیایی از پاسخ را در مقابل ما قرار دهد. چرا این مشکلات به وجود آمده اند؟ چرا تا به حال تصمیمی برای حل آنها گرفته نشده است؟ چرا باید تخم مرغ مسئله روز مردم جامعه باشد و کتاب هیچ جایگاهی در زندگی مردم نداشته باشد؟ مسلم است وقتی از تخم مرغ حرف میزنیم و از کتاب حرف نمیزنیم یعنی از دغدغه شکم سخن میگویم و دغدغه مهم و تاثیرگذار عقل برای مان هیچ اهمیتی ندارد. چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟ دلیلش مشخص است، پول و مسائل مادی و اقتصادی. این دلیل آنقدر قدرتمند و نقش آفرین است که میتوان از آن به عنوان پاسخ تمام پرسشها و تمام چراها استفاده کرده و آن را به همه چیز تعمیم داد.
اگر از خوانندگان صفحه فرهنگی روزنامه باشید حتما به خاطر دارید در گزارشهای مختلفی که با موضوع کتاب و کتابخوانی و مشکلاتی که بر سر راه خوانندگان و ناشران و همینطور نویسندگان و کتابفروشان وجود دارد منتشر کردهایم بارها از زبان افراد مختلف نقطه نظرهای را بیان نمودهایم که در همه آنها موضوع مشترکی وجود داشت، موضوع مشترکی به نام «پول» مردم به خاطر اینکه پول تهیه کتاب نداشتند از خرید این محصول فرهنگی مهم خودداری میکردند، نویسندگان و ناشران به این دلیل که هزینه چاپ کتاب بسیار بالا بود و همچنین به این دلیل که میزان استقبال مخاطب از این محصول فرهنگی بسیار پایین بود یا کتاب منتشر نمیکردند و یا آن را در پایینترین تیراژ ممکن چاپ میکردند. کتابفروشها هم همیشه گلایههایی را مطرح میکردند، مبنی بر اینکه مردم کتاب نمیخرند یا اگر میخرند تخفیف میخواهند، یا بازار کتاب و کتابفروشی راکد شده است به نحوی که ما حتی نمیتوانیم با فروش چند کتاب هزینه آب و برق و تلفن مغازه مان را تامین کنیم، بنابراین ترجیح میدهیم که دیگر فعالیتی در این زمینه نداشته باشیم. اما موضوع مهم دیگری هم وجود دارد که به این مسائل دامن میزند و به قول معروف نمک روی زخم فعالان و علاقمندان به حوزه کتاب و کتابخوانی میپاشد. مسائلی که میتوانند حتی در شرایطی که مدتهاست در عرصه کتاب به وجود آمده کمک حال افرادی باشد که در حول و حوش کتاب و کتابخوانی اعم از علاقهمندان به مطالعه نویسندگان ناشران و کتاب فروشان پرسه میزنند مسائلی که مهدی غفاریان از فعالان حوزه کتاب فروشی در شهرستان هاست به برخی از آنها اشاره میکند.
اولین نکتهای که غفاریان بیان میکند همان مسئله است که ما در طول این گزارش به آن اشاره کردیم، یعنی پول و مسائل مادی. او از همان ابتدا میگوید شغلی که در آن مشغول کار است از درآمد خاصی برخوردار نیست، این یعنی کتابفروشان خاصه در شهرستانها به قول معروف صورت خود را با سیلی سرخ نگه میدارند، چرا که اساسا مخاطبی برای کتابهایی که در قفسه کتابفروشیهای آنها قرار دارد وجود ندارد و اساسا کتابها در کتابفروشیها خاک میخورند. اما همه ما میدانیم که هر فعالیتی در جامعه صورت میگیرد به دلیل کسب درآمد است و منابع اقتصادی. مسلم است که کتابفروشی نیز از این قاعده مستثنی نیست، بالاخره آنها هم باید کتاب هایشان را بفروشند تا به این وسیله روزی حلال برای خانواده خودشان تامین میکنند. یکی از راههایی که هرکسی میتواند به وسیله آن محصول خودش را به فروش برساند تبلیغات است. تبلیغاتی که میتواند مشتریها را از راههای دور و نزدیک جذب و جلب کالایی کند که فروشنده در صدد فروش آن است، اما همانطور که همه ما میدانیم تبلیغات نیاز به هزینه کردن دارد و همانطور که غفاریان گفت کتابفروشی حرفهای است که اساسا فعالان آن حتی نمیتوانند هزینههای مغازه خودشان را تامین کند، چه رسد به اینکه بخواهند تبلیغ محصولی که به فروش میرسانند را نیز انجام دهند. تازه بر فرض محال که از توانایی انجام چنین کاری نیز برخوردار باشند، از چه طریقی میتوانند به تبلیغ کاری که در آن مشغول فعالیت هستند، بپردازند؟ امکاناتی که در اختیار آنها برای این کار قرار گرفته، چیست؟ آیا اصلا امکاناتی هست و اگر هست آیا اصلا میتوان از آن امکانات برای تبلیغ کتاب استفاده کرد و بر فرض که چنین موضوعی هم امکان پذیر باشد، سوال اینجاست که آیا تبلیغ کردن به چنین روشی مثلا استفاده از بیلبورد برای کتابفروشی که در گوشهای از شهر مغازه کوچکی دارد به صرفه و عقلانی است؟ غفاریان میگوید تازه اگر کتابفروش با تمام این مسائل کنار بیاید و صابون همه این سختیها و هزینهها را به تنش بمالد و تصمیم به تبلیغ محصولش بگیرد پا به مسیری گذاشته است که تازه مشکلاتش شروع شده است چرا که او ناچار است برای تبلیغ آنچه میخواهد حتی روی شیشه مغازه خودش هم بزند، مجوز بگیرد. اما مسئله اینجاست که وقتی او مجوز این کار را دریافت میکند باز هم باید مدام تنش بلرزد که نکند ارگانها یا نهادهای دیگری مجوزی که او گرفته را قبول نداشته باشند؛ مسئلهای که همانطور که در سخنان مدیر «نشر چشمه دلشدگان مشهد» وجود دارد، در اکثر موارد رخ داده و کتابفروش بینوا را با مشکل مواجه میکند. اما نکته مهم و کلیدی که مهدی غفاریان به آن اشاره میکند و اتفاقا در اکثر موارد مسئولان مربوطه هیچ توجهی به آن نشان نمیدهند این است که ارگانها و نهادهای مربوطه در این شرایط که حوزه کتاب و کتابخوانی مهجور مانده و به قهقرا پیش میرود به جای اینکه بر مشکلات موجود در این عرصه بیفزایند، باید آستین هایشان را بالا بزنند و حداقل در
حوزه تبلیغات به کمک کتابفروشها بیایند در این وانفسای تورم
افسار گسیخته که موجبات سخت شدن زندگی و دور شدن مردم از توجه به خوراک فرهنگی فراهم شده، تلاش کنند که در حد وسع و توان خود
مردم را با مسئله و موضوع کتاب و کتابخوانی آشتی دهند تا به این وسیله حداقل اقدام فرهنگی که از دستشان برمیآید را انجام دهند که اگر چنین کاری صورت نگیرد هر چند وقت یکبار شاهد تعطیل شدن کتابفروشیهایی خواهیم بود که نیاز به وجودشان از بسیاری جهات از فعالیتهای جدیدی که قرار است به جای کتابفروشیها به وجود آیند، بیشتر احساس میشود.