آفتاب یزد - یوسف خاکیان: گزارش امروز را به میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین کهنی اختصاص دادهایم که همه ما در آن زندگی میکنیم و نامش را ایران نهاده ایم. سرزمینی که از دیربار متعلق به پارسیان و اقوام آریایی بوده و امروز به امانت به دست ما رسیده است. اجازه دهید از همین ابتدای کار تکلیف خودمان را با خودمان روشن کنیم، مثلا بیان کنیم که وقتی صحبت از امانت بودن چیزی (آن هم موضوع پراهمیتی مانند خاک و سرزمین مادری) میشود، یعنی اینکه هرچند که ما صاحبان این خاک و اقلیم هستیم، اما باید بدانیم که در درجه اول باید امانتدارش باشیم تا صاحبش. چرا که اگر فکر کنیم فقط صاحب یک چیزی هستیم چون آن را فقط متعلق به خودمان میدانیم، پیش خودمان میگوییم: «این مال منه، متعلق به خودمه، دوستش دارم، خیلی زیاد» با این اوصاف به آن دل میبندیم و در بهترین جای زندگی مان قرارش میدهیم، شاید هر روز، یا هر چند روز یکبار آن را نگاه کنیم و از داشتنش لذت ببریم، شاید هم اینگونه نباشد و به این دلیل که مطمئن هستیم آن چیز تنها به ما تعلق دارد و از آن شخص یا اشخاص دیگری نیست، رفته رفته داشتنش برایمان به عادت تبدیل شود و یادمان برود که آن چیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. با همین طرز تفکر اگر روزی برای آن چیز اتفاقی بیفتد و مثلا از روی طاقچه به زمین بیفتد و بشکند، یا دزد آن را ببرد، یا خراب شود و یا هر اتفاق بد دیگری که موجب از بین رفتن آن چیز شود، برای مدت کوتاهی ناراحت میشویم و بعد هم فراموش میکنیم. آن وسیله یا شیای که دیگر به کارمان نمیآید را سر کوچه میگذاریم و تا پاکبان محترم آن را ببرد و بعد هم تمام. هر کسی هم از ما بپرسد که چرا از آن وسیله یا شی ء خوب مراقبت نکردی تا این بلا سرش نیاید و از بین نرود، کاملا حق به جانب مقابلش میایستیم و میگوییم: «مال خودم بود، برای محافظت نکردن از وسیلهای که به من تعلق داشته باید جواب پس بدم؟» این احساس تملک و صاحب بودن به ما اجازه میدهد در مقابل هر شخصی که میخواهد ما را مورد سوال قرار دهد، بایستیم و بگوییم: «به شما ربطی نداره، مال خودم بوده، حالا یا سهوا یا عمدا از بین رفته» بیطرفانه اگر بخواهیم به ماجرا بنگریم این جمله جوابی ندارد. ما اگر واقعا راست میگوییم وسایلی را که به خود ما تعلق دارند را مواظب کنیم و شرایط خراب شدن و از بین رفتن آنها را فراهم نیاوریم. بنابراین در نظر عام، صاحب یک شیء بودن میتواند این امکان را به وی بدهد که اگر آن شیء از بین رفت جوابگوی هیچ شخصی نباشد و مثلا مجبور نباشد خسارتی به کسی پرداخت کند. اما همانطور که در ابتدای این گزارش در جریان قرار گرفتید ما از مسئلهای به نام سرزمین، خاک و میهن سخن گفتیم و بعد عنوان کردیم که در چنین مواقعی هرچند که آن سرزمین، خاک و میهن به ما تعلق دارد، باید بدانیم که پیش از احساس تملک آن، امانتدار آن هستیم، همانطور که پیشینیان ما امانتدار آن بودند و همانطور که آیندگان امانتدار آن خواهند بود. پر واضح است وقتی درباره امانت بودن چیزی (مخصوصا سرزمین و میهن) سخن میگوییم، یعنی ان سرزمین و خاک هرچند که متعلق به ماست، اما فقط متعلق به ما نیست و به صدها و هزاران میلیون نفر اختصاص دارد که در این خاک به دنیا آمدهاند و زندگی کرده اند، چه آنانکه در گذشته بوده و درگذشته اند، چه آنانکه امروز با ما و در دوران ما در حال گذران زندگی هستند و چه آنانکه هنوز پا بر این کره خاکی ننهاده اند. با این تفسیر وقتی درباره امانت بودن یک سرزمین (ایران) و امانتدار بودن خودمان نسبت به آن سخن میگوییم مفهومش این است که این سرزمین تنها به ما تعلق ندارد و نمیتوانیم اگر روزی روزگاری اتفاقی برای بخشی از آن افتاد که ما در رخ دادنش نقش داشتیم
سر افراشته مقابل بقیه بایستیم و بگوییم: «به شما ربطی نداره، مال خودمه،
دوست داشتم خرابش کنم» در چنین مواقعی چنین منطقی نه تنها کاربرد ندارد، بلکه
کاملا نکوهیده هم است، چرا که در صورت استفاده از چنین جملهای بقیه به شما میگویند: «این خاک، این سرزمین تنها متعلق به شخص شما نیست که هر طور دلت خواست درباره آن بیندیشی، تصمیم بگیری و رفتار کنی، این خاک متلعق به بقیه هم هست، آنها هم در داشتن آن سهم دارند، همانطور که تو در داشتنش سهم داری و همانطور که تو در محافظت و پاسداری و تخریب نکردن و از بین نبردنش سهم داری، دیگران هم سهم دارند.» در یک کلام وقتی از موضوعی به نام «وطن» حرف میزنیم اولین نکته مهمی که رعایت آن بر همه واجب است، امانتداری، محافظت و پاسداری از ذره ذره خاک آن سرزمین است.
> اصلی به نام حفاظت
اما پرسش اینجاست که حفاطت چگونه صورت میگیرد؟ برخی تا صحبت از محافظت از سرزمین میشود، برافروخته شده و میگویند: «یعنی من کار و زندگی خودم رو ول کنم صبح تا شب، شب تا صبح چشم تیز کنم که کی، کِی، کجا داره صدمه میزنه به خاک سرزمین من تا برم مچشو بگیرم؟» ما در اینجا بیان میکنیم که هر کسی به عنوان فردی معمولی از افراد جامعه برای به جا آوردن رسم امانتداری نیازی نیست که اینگونه مواظب سرزمین خود باشد که بخواهد همه زندگیاش را تعطیل کند و با دوربین همه جا را رصد کند تا مثلا اصل حفاظت را رعایت کرده باشد. مسلما در جامعه هستند افرادی که این وظیفه خطیر را بر عهده دارند و چه بسا که اگر آنها نبودند سرزمین ما تاکنون اتفاقات وحشتناک بسیاری را تجربه کرده بود. بنابراین در پاسخ به آن عده خاص که برافروخته میشوند، میگوییم همه شما و همه ما به عنوان فردی از افراد این مملکت اصلا و ابدا نیازی نیست که کار شاقی را انجام دهید، تنها کاری که باید بکنید این است که از خودتان و رفتار خودتان محافظت کنید. فرقی هم نمیکند، همین که خودتان درباره سرزمینتان رسم امانتداری را به جای آورید، کافیست. انجام اقدامات دیگر ابدا ضرورتی ندارد. این مهمترین مسئله درباره اصل حفاظت است، مسئلهای که اگر رعایت شود از وقوع هر مشکلی تا حد بسیار زیادی جلوگیری میکند. میپرسید چگونه؟ خیلی راحت است.
وقتی برای تفریح به جنگل، پارک، دریاچه، دریا و... میرویم پس از پایان گشت و گذارمان آن محل را به همان صورتی ترک کنیم که وقتی به آنجا رفتیم، بود. یعنی آشغال نزیریم. اگر آتشی روشن کردیم پس از پایان کارمان حتما آن را خاموش کنیم.
حیوانات را نکشیم، درختان را قطع نکنیم و
شاخه هایشان را نشکنیم، صدمه به محیط زیست نزنیم و...
اما همهاش این نیست، همه چیز به طبیعت و دریا و جنگل و رود و رودخانه خلاصه نمیشود، گرچه رعایت اصل حفاظت درباره محیط زیست بسیار مهم و ضروری ست، اما بخشهای دیگری هم وجود دارند که نیاز به حفاظت و رعایت اصل امانتداری و مواظب رفتار خود بودن دارند.
> بناهای تاریخی
وقتی به بناهای تاریخی، ساختمانهای قدیمی، پلهای معروفی که در شهرهای مختلف وجود دارند و از تاریخی کهن برخوردارند، آثار باستانی و... فکر میکنید یا برای دیدنشان به شهرهای مختلف مسافرت میکنید اولین چیزی که به ذهنتان میرسد، چیست؟ دیدگاههای مختلفی در این زمینه وجود دارد که هر فردی میتواند یکی از آنها را داشته باشد. مثلا:
اینکه جذب و جلب زیبایی و شکوه مکانی که برای سیاحت به آنجا رفته ایم، شویم.
اینکه به زمانی بیندیشیم که این اماکن تاریخی در حال ساخته شدن و شکل گرفتن بودند.
اینکه به افرادی که این آثار باستانی را ساخته اند، فکر کنیم.
اینکه چه مدت زمانی طول کشیده که این مکانها ساخته شده اند.
اینکه چه سختی و مرارتهایی برای پاگرفتن اینگونه آثار تحمل شده است.
اینکه این آثار و اماکن تاریخی در طول زمان چگونه اصل ماندگاری خود را حفظ کرده اند.
اینکه آیا شکلی که امروز ما از این آثار و ابنیه تاریخی میبینیم همان شکلی ست که در زمان پدید آمدنشان داشته اند؟
اینکه هر کدام از این بناها در طول تاریخ چند بار و توسط چه کسانی مرمت شده اند؟
اینکه آیندگان (مثلا افرادی که صد سال بعد از ما از این مکانها دیدن میکنند) با دیدن این بناهای تاریخی دچار چه حس و حالی میشوند؟
> وندالیسم
موارد دیگری هم وجود دارد که بیان آنها از حوصله این گزارش خارج است، اما خودمانیم در میان این مواردی که اشاره شد جای یک مورد مهم و اساسی خالی ماند، موردی که کمتر کسی و شاید بتوان گفت هیچ کسی به آن توجه نمیکند، موردی تحت این عنوان:
وظیفه ما در مقابل این بناهای تاریخی و آثار باستانی چیست؟ پاسخ این سوال همان تعهد به رسم امانتداری است که در ابتدای این گزارش به آن اشاره کردیم. وقتی معتقد به رسم امانتداری باشیم خودمان را ملزم میدانیم که اصل حفاظت را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم. اما متاسفانه به این دلیل که اکثر ما به این رسم و اصل توجه نمیکنیم و فکر میکنیم هر چیزی که در این سرزمین وجود دارد فقط و فقط متعلق به خود ماست در جهت تخریب آن آثار تاریخی قدم بر میداریم و باز هم متاسفانه اکثر ما فکر میکنیم که تخریب یعنی کلنگ برداشتن و با آن به جان یک دیوار قدیمی افتادن (که البته شوربختانه این مورد هم درباره ابنیه تاریخی رخ میدهد که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد) دقیقا بر اساس همین طرز تفکر است که پدیدهای به نام «وندالیسم» شکل گرفت. «وندالیسم» در تعریف بسیار ساده همین جملههایی هستند که در ادامه میخوانید: جملههایی که با کلید یا سکه روی دیوار ساختمانهای قدیمی (مخصوصا پلهای قدیمی «برای نمونه سی و سه پل اصلهان») حکاکی میشوند:
علی مرادی فروردین 1364
نادر، صفورا، سیمین، کامران 6 شهریور 1375
می نویسم یادگاری تا بماند یادگاری. شب چهارشنبه سوری هزار و سیصد و هشتاد و یک.
پرویز و پروانه، آمدیم ماه عسل اصفهان. سی و سه پل 5 آبان 1360
اینها «وندالیسم» هستند و به این علت به وجود میآیند که عدهای از مردم به خیال اینکه دارند حضور خودشان را در مکان مورد نظر برای همیشه تاریخ ثبت و ضبط میکنند مرتکب انجام آن میشوند که مثلا اگر سی سال دیگز دوباره به آن مکان سر زدند بروند و گل کاری خودشان را روی دیوار سی و سه پل اصفهان مشاهده کنند. بیتوجه به آنکه آن پل قدیمی و کهن ارث پدری آنها نبوده که با کلید به جانش افتاده و به آن خسارت وارد کردهاند و چون متاسفانه کسی هم نیست که این افراد را مورد مواخذه قرار دهد و کار زشتشان را به ایشان گوشزد کند همواره و همیشه شاهد ثبت تاریخها و نامهای جدیدی روی دیوارهای این اماکن تاریخی هستیم که علاوه بر زشت کردن چهره این بناها، متاسفانه فرهنگ ایران و ایرانی را نیز در نزد توریستهایی که از کشورهای دیگر برای گردش و سیاحت به سرزمین ما میآیند خدشه دار میکند. هیچگاه از خودمان پرسیدهایم که وقتی یک فرد خارجی این تاریخها و این نامها را روی دیوار ابنیه و آثار تاریخی سرزمین ما میبیند پیش خودش چه فکر میکند؟ چه برداشتی از مردم ایران خواهد داشت؟ هنگامی که به سرزمین خود برگشت با هموطنانش درباره سرزمین ما و آثار باستانی و مردمش چه خواهد گفت؟ اینها پرسشهای مهمی هستند که متاسفانه برخی از ما ایرانیان حتی اگر به آنها فکر کنیم باز هم به کار خودمان در مورد تخریب آثار باستانی ادامه خواهیم داد و همانطور که پیشتر بیان کردیم تخریب فقط کلنگ برداشتن و به جان در و دیوار افتادن نیست، گاهی با یک کلید ساده هم میتوان تخریبی ایجاد کرد که آثار
زیانبار وحشتناکی خواهد داشت.
> بیتوجهی مسئولان
اما جدا از ما مردم و افرادی که بالاخره جزو همین مردم هستند و متاسفانه به دلیل بیتوجهی به آثار و ابنیه باستانی اقدام به تخریب اماکن قدیمی میکنند، افراد دیگری هم هستند که بدون هیچ اغراق و بزرگنمایی جدا از اینکه میتوانند نقش بسیار تعیین کنندهای در پابرجاماندن، سالم ماندن و ادامه حیات دادن آثار و ابنیه تاریخی و فرهنگی داشته باشند قادرند با آموزش و فرهنگسازی صحیحی که در میان مردم انجام میدهند در ایجاد محیط و بستری مناسب برای عدم تخریب آثار باستانی و بناهای تاریخی گامهای بسیار موثری بردارند. بالاخره هر سرزمینی برای حفظ و حفاظت از میراث فرهنگیاش سازمان، نهاد، ارگان و وزارتخانهای را در نظر گرفته است که وظیفهاش حفظ و نگهداری از بناهای قدیمی است که درطول زمان به حیات ادامه داده و امروز به دست ما رسیده اند. مسلما ما نیز به عنوان امانتدار باید از این آثار و ابنیه تاریخی محافظت کنیم تا آیندگان هم بتوانند آن حسی را که ما از داشتن میراث گذشتگان تجربه میکنیم، تجربه کنند. اما پرسش اینجاست این وزارتخانه ها، نهادها، ارگانها و سازمانها تا چه حد و اندازهای به انجام وظیفه خود اقدام میکنند؟ عالی؟ خوب؟ متوسط؟ ضعیف؟ خیلی ضعیف و یا اصلا هیچ اقدامی انجام نمیدهند. ما در اینباره قضاوتی نمیکنیم فقط به ارائه فکتهایی بسنده میکنیم که میتوانند در یافتن پاسخ سوالات فوق کمکمان کنند. به مواردی که در ادامه میآیند توجه کنید:
> موزه نیما یوشیج یا انبار وسایل منزل؟ (24 مهر 1396)
وضعیت نگهداری از بخشی از این خانه تاریخی، در حال حاضر چندان مناسب و البته زیبنده بازدیدکنندگان داخلی و خارجی از آن نیست. تعدادی از اتاقهای طبقه همکف این خانه موزه، انبار وسایل منزل شده است. این خانه از آثار به جا مانده از دوران قاجاریه است و در استان مازندران قرار دارد.
> خانه نیما یوشیج را نجات دهیم (24 دی 1396)
محمد عظیمی، نیماپژوه و فعال میراث فرهنگی در یادداشتی نوشت: «امداد
ای رفیقان با من؛ خانه نیما یوشیج در تهران را از خطر تخریب نجات دهیم.» این خانه در محله تجریش تهران واقع بوده و در تاریخ 15 آبان سال 96 از فهرست میراث ملی خارج شد.
> خانه مادری «سایه» تخریب شد (23 فروردین 98)
خانه مادری هوشنگ ابتهاج (هـ. ا. سایه) در رشت پس از حدود دو سال کش و قوس تخریب شد.
>خانه پدری جلال آل احمد خوابگاه معتادان شد (22 آذر 99)
خانه پدری جلال آل احمد، داستاننویس مشهور ایرانی و خالق آثاری چون «زن زیادی» و «مدیر مدرسه» که زمانی محل اجتماع علما و روحانیون تهران و مکان برگزاری جلسات سرّی علیه سیاستهای سرکوبگرانه استبداد رضاشاهی بود و یکی از مواریث فرهنگی کشور به شمار میرود، اکنون به ویرانه و خوابگاه عدهای از معتادان و خلافکاران بیخانمان تبدیل شده است. این خانه که در خیابان خیام، کوچه شهید کارکن اساسی (گذرقلی سابق) واقع شده، یکی از بناهای تاریخی متعلق به دوره احمد شاهی است.
>معروفترین بناهای تاریخیای که تخریب شدند( 29 مرداد 98)
تخریب سردر کاروانسرای «ملاحسین» به جا مانده از دوران صفویه در قم.
تخریب یک دیوار آرامگاه یعقوب لیث صفاری در روستایی در ده کیلومتری دزفول.
تخریب خانه «سیدان» در مشهد متعلق به دوره قاجار.
تخریب خانه «سیدجواد نائل» در کوچه مسجد مصری در محله طوقچی اصفهان.
تخریب حجاریهای برم دلک مربوط به دوره ساسانیان در شیراز.
از این دست اماکن تاریخی و باارزش بسیار در سرزمینمان داریم، خانهها و مکانهای عتیقهای که یا تاکنون تخریب شدهاند و یا در معرض تخریب قرار دارند و حال و روزشان اصلا خوب نیست. از خانه انیس الدوله و پروین اعتصامی و میرزانصرالله پیرنیا و آیت الله کاشانی و آیت الله بهیهانی و آیت الله مدرس بگیر تا خانه امین السلطان و نصیرالدوله و سرهنگ ایرج و ناصرالدین میرزا و میناییها و.... خانهها و آثار قدیمیای که چشم و چراغ این مملکتند و بخش هنوز زنده
هویت به جامانده از گذشتهاند و میتوان هم امروز از آنها استفاده کرد و هم در آینده. اما خواندید و دیدید که در چه شرایط و حال و روزی قرار دارند، آخرینشان همین مدرسه نوستالژیکی است که همه ما در دوران کودکی از آن خاطرههای بیشمار داریم. مدرسهای که بخشی از فیلمبرداری سریال به یادماندنی «قصههای مجید» در آن صورت گرفت. همان کلاسها و حیات و آن پسر نوجوانی که پر از شور و شوق بود. یادتان میآید؟ همین چند روز پیش (24 دی 99) بود که گزارشی با تیتر غم انگیز «مدرسه قصههای مجید هم به تاریخ پیوست» در یک خبرگزاری منتشر شد که این عبارت در آن برق عجیبی میزد: «حالا از مدرسه حلبیان اصفهان (همان مدرسه قصههای مجید) جز دیوارهای تخریب شده، سقفهای فرو ریخته، کلاسهای خاک خورده، پنجرههای شکسته و خاطرههای تلنبار شده و غم فروخورده ما چیزی باقی نمانده است. »
به اینجای قصه که میرسم به یاد آن تبلیغ بازرگانی میافتم که بیشتر جنبه ملی میهنی دارد و به نظر میرسد که صداوسیما در پخش آن به منفعت مادی فکر نمیکند و هدفش فقط بیدار کردن حس ناسیونالیستی مردم ایران است، همان که بخشی از شهر اصفهان را نشان میدهد و خانمی که بر بلندی ایستاده جملاتی را با این مضمون که «اینجا در فهرست میراث جهانی ثبت شده است و ما را به یاد معماران خلاق و باهوش قدیمی میاندازد و اگر به اینجا بیایید به فکر فرو میروید که سرزمین ما چقدر قدیمی است و چه مکانها و بناهای تاریخی ارزشمندی دارد، اینجا ایران است، ایران من» در مقابل این بخش از سرزمینمان که در میدانی در شهر اصفهان قرار گرفته و این اقبال را پیدا کرده که مورد توجه مسئولان و دست اندرکاران میراث کهن فرهنگی سرزمینمان باشد، اماکن و ابنیه تاریخی بسیاری در جای جای این خاک پهناور وجود دارد که متاسفانه حال و روز خوشی را سپری نمیکنند، احوال برخی شان حتی بدتر هم هست و در حال احتضارند و برخی دیگر مدتهاست که جای خودشان را به پاساژها و ساختمانهای چند طبقه دادهاند و باید سراغشان را در عکسهای قدیمی گرفت، تازه اگر در زمان حیاتشان عکسای از آنها عکسی گرفته باشد اگرنه امروز هیچکس به یادش نمیآید که مثلا در فلان منطقه، کاروانسرا یا خانه قدیمیای بوده از معماری کهن و ارزشمندی برخوردار بوده است.
> به کجا چنین شتابان
در آغاز این گزارش از رسم و اصل امانتداری سخن گفتیم و بیان کردیم که برخی از چیزها ملک شخصی نیستند که هرکاری دلمان خواست با آنها انجام دهیم و هر بلایی که دوست داشتیم سرشان بیاوریم، وطن به همه تعلق دارد و از همه مهمتر از آن خداوند است. اگر امروز روز میبینیم که آثار باستانی و ابنیه ارزشمند تاریخی حال و روز خوشی را سپری نمیکنند، مفهومش این است که ما در رسم امانتداری و حفاظت از میراث ارزشمند گذشتگان آنچنان که باید و حتی آنچنان که شاید نتوانستهایم به وظیفه ایرانی بودن خود عمل کنیم. حال یکی بیتوجهی کرده، یکی سهل انگاری کرده، یکی به منافع مالی توجه کرده، یکی خود را به کوچه علی چپ زده و شاید در میان عدهای هم تلاش خود را برای بقا و سالم مانده این میراث ارزشمند کردهاند اما متاسفانه تلاششان ثمری نداشته است. هرچه هست و هر اتفاقی که در این بین رخ داده و میدهد نتیجهاش دودی ست که به اول به چشم مام میهن میرود، بعد به چشمان گذشتگانی که برای سالم نگه داشتن این میراث قدیمی کرده اند، بعد به چشم مایی که در حفظ و نگهداری و ارج نهادن به تلاش گذشتگان کم کاری کردهایم و دست آخر به چشم آیندگانی که بیهیچ شک و تردیدی آنها هم حق دارند که شاهد این میراث ارزشمند باشند. «به کجا چنین شتابان» یعنی ما به هیچ کدام از این موارد توجه نکرده ایم، حتی به دودی که نتیجه این بیتوجهی است و به چشممان میرود و اشکمان را درآورده است، «به کجا چنین شتابان» یعنی ترمز بریدهایم و به سرعت به جلو میرویم بیآنکه متوجه باشیم این سرعت و این بیتوجهی چه عواقب شومی برای خودمان و سرزمینمان دارد. شاید این حرف خیلی کلیشهای باشد اما به این دلیل که از حقیقتی مسلم سخن میگوید آن را بیان میکنیم. هنوز هم دیر نشده است، بیاییم همگی اصل و رسم امانتداری و حفاظت از میراث فرهنگی سرزمینمان را
در سرلوحه تمام شئونات زندگی مان قرار دهیم و بدانیم که گوهرها برای پاس داشته شدن ساخته شدهاند نه برای شکستن.