زمان انتشار: 15 شهریور 1397
قطعا نحوه برخورد علی مطهری با شهروند عادی در شان نماینده محترم مجلس نبود، با این حال نگاهی به مکالمه صورت گرفته ما را به نتایج مهمی میرساند که بیشتر وقتها از آنها غافل میباشیم:
الف-علی مطهری حق داشت بگوید در جشنها و مهمانیهای مذهبی نباید درباره موضوعاتی همانند قیمت پراید بحث و تبادل نظر صورت گیرد. اشتباه نشود! اصلا منظور این نیست که مسائل اقتصادی و به ویژه قیمت سرسام آور پراید موضوعات مهمی نیستند. مسئله این است که ما باید یاد بگیریم که هر سخن جایی و هرنکته مکانی دارد و لذا چنانچه پای در مکانی
میگذاریم که مردم برای خنده و شادی در آنجا جمع شدهاند شایسته نیست مطالب و مسائلی را مطرح سازیم که مردم را به یاد غم و غصههایشان انداخته و آن یک ذره دلخوشی را هم ازشان بگیرد. با این حال، این نیز درست است که مسئولین و دستاندرکاران کشور در زمره اولین کسانی بودند که با باز کردن سر شوخی، معنای کاربری اختصاصی هر چیزی را تغییر داده و ضمن جایز شمردن ساخت و سازهای مسکونی در اماکن دارای کاربری کشاورزی، کاملا بی اشکال دیدند که مردم در سالهای آینده چیزهایی در زمینههای «اینجا قبلا
کوه بود» و «از اینجا قبلا رودخانه رد میشد» را بر زبان جاری سازند.(کاش روزی نرسد که استفاده از کلمه «جاری» آنقدر کم پیش بیاید که برای پیدا کردن معنای آن محتاج استفاده از فرهنگ لغت گردیم) در این باب قطعا شنیدن لطیفه زیر که میتواند تحت نام «چهکسی
سر شوخی را باز کرد؟» شناخته شود خالی از لطف نخواهد بود:
«مردی که سابقه کار نداشت و فاقد تحصیلات عالیه بود وارد شرکتی شده و تقاضای استخدام خود را اینگونه مطرح میسازد:
من ضمن دریافت 10 هزار دلار حقوق ماهانه، یک وعده غذای گرم روزانه و سرویس ایاب و ذهاب اختصاصی میخواهم، ضمن اینکه میباید در این مدت تحت بیمه شرکت شما بوده و هزینه حوادث و اتفاقات احتمالی را از جیب پرداخت نکنم. مسئول کارگزینی ضمن ادای «مشکلی نیست» میگوید که «شما در مدت کار، در واحد مسکونی که شرکت در اختیار شما قرار خواهد داد به سر برده و بابت این موضوع دلاری هم از جیب پرداخت نخواهید نمود!» جویای کار که از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورد به فوریت هر چه تمامتر «شوخی میکنید؟!» را بر زبان آورده و جواب «کاملا!اما یادتان باشد که شما سر شوخی را باز کردید» را میگیرد.»
ب- مدتهاست که اغلب قریب به اتفاق ما ایرانیها خود را همه چیز دان معرفی کرده و به ویژه علاقه داریم که با بالا رفتن سمتهای اداری و جایگاه اجتماعی خویش این همه چیزدانی را بیشتر به رخ بکشیم. به این ترتیب ضمن اینکه هر کسی حق دارد هر سوالی را از هر کسی بپرسد، هیچ کس تمایل به گفتن «من جوابش را
نمیدانم» یا «چرا از من میپرسی؟» را نخواهد داشت!(لابد شما هم بارها و بارها دیدهاید که فردی که یک آدرس ساده را میپرسد چگونه با شنیدن جواب «نمیدانم» غرق در تعجب و شگفتی میشود) با این حساب و با از بین رفتنشان و اعتبار چیزی به نام تخصص است که هم نمایندگان محترم مجلس انتظار دارند که آقای رئیس جمهور جواب تمام پرسشهایی که در جامعه مطرح میشود را،بی آنکه از کسی کمک بگیرند، حاضر و آماده در آستین داشته باشند و هم یک فرد عادی بی توجه به اینکه نماینده مجلس چه درسهایی را خوانده یا در چه حوزههایی کار کرده است در گمان این است که نمیدانم، کلمهای که میگویند انیشتین بیش از هر کسی مورد استفاده قرار میداد، نمیتواند در شان یک نماینده مجلس باشد.
در این باب ذکر خاطرهای از یکی از بستگان که دکترای خود را در انگلستان گرفته است میتواند تا اندازهای بیانگر «ما کجاییم و آنها کجا؟» باشد:
در طی تحصیل دکترا، استاد راهنما مرا به تمام جاهایی که به موضوع پایان نامه من ربط داشت میبرد. علیرغم اینکه او در مورد آنچه من مشغول تحقیق دربارهاش بودم اطلاع کافی داشت همیشه ترجیح میداد که سوالات مطروحه از طرف من جواب داده شود، زیرا به جد به اینکه علم او دیروزی و قدیمی و کهنه شده است اما من به علم و دانش روز مجهزم اعتقاد داشت و اصلا و ابدا بد نمیدید که با به سمع و نظر دیگران رساندن این موضوع، از شان و اعتبار استادی که همگی حسابی قبولش داشتند کم نموده و در عوض بر ارزش و احترام چیزی که به آن «علم روز» میگویند در قدر وسع خود اضافه نماید!